God of War؛ نگاهی به اساطیر یونان (بخش اول)

در این مقاله قصد داریم به بهانه شایعههای بازسازی عنوان God of War، نگاهی دوباره به ایزدان یونانی داشته باشیم.
جهالت گذشته، چراغ راه آینده
برای شناخت ایزدان حضور یافته در سری God of War، باید به قبل از میلاد مسیح باز گردیم، زمانی که پاگانیسم (Paganism: به معنای پرستش چندین خدا) بر جهان حکومت میکرد. اگر به صنعت سینما و دنیای بازیهای ویدیویی نگاهی بیندازید، پی میبرید که تخیلات مردمان گذشته یک منبع الهام بسیار قدرتمند برای آیندگان بوده است. برخلاف تالس (Thales: اولین فیلسوف جهان) که اعتقاد داشت «چه چیزی جهان را خلق کرده»، مردمان گذشته جهانی را متصور شدند، که چند ایزد بر آن حکمرانی میکنند. آنچه که امروزه از اسطورهشناسی یونان باستان روایت میشود، مرهون دو شاعر سرشناس، یعنی هزیود (Hesiod) و هومر (Homer)، است. هومر با آثاری همچون ایلیاد (Iliad) به داستان جنگ تروا پرداخت و قهرمانان نامداری چون آشیل (Achilles: قهرمان جنگ تروا)، اودیسئوس (Odysseus: قهرمان اصلی ادیسه) و آگاممنون (Agamemnon: رهبر یونانیان در جنگ تروا) را خلق کرد. او در اثر بعدی خود، یعنی اودیسه، به ارتباط با جهان مردگان، نحوه زندگی سایکلاپها (Cyclopes: غولانی تکچشم) و سیلا (Scylla: هیولای دریا) پرداخت. طرف دیگر، هزیود با تبارنامه خدایان شرح جامعهای به مخاطبان آینده ارائه میدهد. هرچند باید خاطرنشان کرد که هزیود و هومر در مباحثی تضاد روایت دارند.
یک تصویر؛ هزاران قصه
جهان اینگونه اغاز شد
چیستی و چگونگی آغاز جهان، پرسشی بیحاصل برای این موجود صاحب عقل و خرد است. مخصوصا که امروزه، انسان مطابق باورهای شخصی یا آیینی خود، به این پرسش پاسخ میدهد. در اساطیر یونان، قبل از تولد هر موجود یا جهانی، در نقطه آغازین، تنها آشوب (Khaos) وجود داشت یا به وجود آمد! بله، دنیای اسطورهای پاسخی دقیق برای این سؤال در چنته خود ندارد. طبق روایات، آشوب تودهای بیرنگ و کاملا بیشکل بود. سپس فرزندانی همچون شب (Nyx)، تاریکی (Erebus)، عشق (Eros)، زمین (Gaia) و در نهایت تارتاروس (Tartarus: اعماق دنیای مردگان) خلق شدند. حاصل تاریکی و شب، Aether (به نحوی تعریف پدید آمدن روشنایی) بود. گایا (موجودی مونث، همچنین طبق نوشتههای هزیود، بعد از آشوب به عنوان کهنترین شخص در اساطیر یونان شناخته میشود) بدون دخالت جنس مذکر، اورانوس (Uranus: ایزد آسمان) را پدید آورد. گایا به همراه فرزند خود، آغازگر نسل تایتانها (Titans) محسوب میشوند. موردی که توجه را جلب میکند، این است که شب، عشق و تاریکی برخلاف آنچه روایت میشود، ماهیت جسمانی ندارند، اما دنیای اساطیری تجسمی انسانگونه به آنها نسبت میدهد؛ چنانچه هر یک از آنها وظایف خود را داشتند؛ حتی طبق یک پیمان در بین این اساطیر، اگر هر کدام عهد خود را بشکنند، عاقبت به مدت یک سال حق تنفس، بهرهگیری از غذای خدایان و بعد از اتمام این کیفر، به مدت نُه سال حق بازگشت به شورای خدایان را ندارد.
در اساطیر یونان، بیشترین توجه به دنیای مردگان شده. دنیای مردگان متشکل از پنج رود اصلی است که مهمترین آنها اِستیکس (Styx) یا نفرت نام دارد. هر گاه ایزدی قصد داشت سوگندی یاد کند، به فرمان ایرس (Iris)، الهه رنگینکمان و حامل پیام ایزدان، جامی از اِستیکس به اُلمپ میآورد تا گواه سوگند باشد. رود دیگر، کوسیتوس (Cocytus)، به معنای مویه و زاری است که بسیار سرد بوده و به موازات اِستیکس حرکت میکند. رود سوم آکرون (Archeron) به معنای درد و رنج، رود چهارم فلگتون (Phlegethon) یک رود آتشین و در نهایت رود لِته (lethe) به معنای فراموشی است. حال یک سوال در ذهن ایجاد میشود؛ آیا قضاوت برای مردگان وجود دارد؟ ابتدا برای پاسخ به این سؤال، باید هرمس (Hermes)، ایزد سرعت و روشنایی، را بشناسیم. هرمس، فرزند زئوس (Zeus) و مایا (Maya)، در آرکادیا (Arcadia: یک شبهجزیره بزرگ در یونان) متولد شد. رشد هرمس چنان سریع بود که قنداق خود را باز کرد و سپس به جستوجوی گاوهای آپولو (Apollo) پرداخت. چنان که دوازده ماده گاو، صد گوساله ماده به همراه چند گاو نر در اصطبلی به نام پیریا (Pieria) که محل نگهداری گاوها بود، همه آنان را دزدید (هرچند با مداخله زئوس به نزد صاحبشان بازگشتند). هرمس به دلیل سرعت بالای خود، روح مردگان را به رودخانه اِستیکس، که مرز بین دنیای زندگان و مردگان قرار دارد، میانداخت و سپس این ارواح توسط خارون یا شارون (Charon) که در ابتدای رود اِستیکس حضور داشت و به دیدار هادس (Hades) میرفتند. جالب است بدانید که اگر ارواح به خارون پولی پرداخت نمیکردند، تا صد سال یک روح سرگردان محسوب میشدند (همچنین جسد دفن نشده نیز در انتظار چنین سرنوشتی بود). در توصیف خارون، روایت دقیقی وجود ندارد؛ گاهی او را پیرمردی خشمگین (طبق گفته دانته، خالق کمدی الهی) با چشمانی شیطانی توصیف میکنند و در روایت دیگری یک غول بد بو.
برای چنگِ (ساز) هرمس دو روایت وجود دارد. اولین روایت به خلق چنگ با استفاده از رودهی گاوهای قربانی شده آپولو اشاره دارد. روایت دوم، به ساخت چنگ از کاسه پشتی یک لاکپشت.
اگر به لباس هرمس دقت کنید، یک عصا به همراه دو مار (که در راس عصا قرار دارند) در دست دارد. هرمس به کمک این عصا به اعمال جادو میپردازد.
قضاوت مردگان برعهده دو فرزند زئوس، یعنی آیاکوس (Aeacus)، رادامانتوس (Rhadamanthus) و پادشاهِ کِرت (Crete) به نام مینوس (Minos)، است. اگر شخص هیچ احترامی برای خدایان قائل نباشد و صرفا زندگی پیشین خود را به گناه گذرانده باشد، تارتاروس میزبانش خواهد بود. برعکس، فردی درستکار که خدایان را پرستش میکند، به الیسیوم (Elysium) دعوت میشود. این دو جهان نشان دهنده پاداش و جزاء هستند؛ حال شخصی که ترازوی اعمالش مساوی باشد، سرنوشتش چیست؟ اینجاست که دشتهای آسفودل از او پذیرایی میکنند.
کرونوس در حال بلعیدن فرزند خود
آغاز پدرکشی، پایان یک نسل طلایی
همانطور که در ابتدا اشاره شد، گایا به همراه فرزند خود اورانوس، پدید آورنده نسل تایتانها محسوب میشوند. حاصل این دو ایزد، دوازده فرزند (شش پسر و شش دختر) است که مهمترین آنها چون کرونوس (Cronus)، رئا (Rhea: مادر تمامی خدایان و همسر کرونوس)، اکئاوس یا اقیانوس (Oceanus: اولین تایتان در اساطیر یونان)، تتیس (Tethys: همسر اکئاوس)، هایپریان یا هیپرون (Hyperion)، تئا (Thea: همسر هایپریان) و یاپتوس (Iapetus) است. اورانوس برخلاف گایا هیچ علاقهای به فرزندان خود نشان نمیداد و هر کدام از فرزندان خود را در اعماق تارتاروس زندانی کرد. گایا که تحمل شکنجه فرزندانش را نداشت، بر این اندیشه بود تا فرزندان خود را به قتل پدر ترغیب کند. تنها فرزندی که این پیشنهاد را قبول کرد، کسی جز کرونوس، جوانترین فرزند گایا، نبود. کرونوس هنگامی که پدر خود را در خواب دید، با دست چپ بیضههای پدر را گرفت و با داس ساخته شده توسط گایا که در دست راست خود گرفته بود، بیضههای پدر را برید و پشت سر خود پرت کرد. از خون جاری شده، الهههای انتقام (Furies)، نیمفها (Nymph: دختران باکرهای که برای ازدواج توصیه میشدند) و آفرودایتی (Aphrodite) پدید آمدند. طبق روایات، بخشی از بیضههای اورانوس به دریا افتاد، پس خون اورانوس باعث پدید آوردن آفرودایتی شد. آفرودایتی، از سواحل قبرس سر بیرون آورد و نام او ریشه در روییدن علف در زیر پایش هنگام قدمزدن در ساحل دارد؛ آفرودایتی به معنای «زاده کف» است. در اسطورهشناسی یونان، پدرکشی و ترس از نابودی توسط فرزندان، تنها مختص به اورانوس نیست. کرونوس که پایان سرنوشتش را به دست فرزند خود میدید، تصمیم به ستیز با آنها گرفت، و چهچیزی بهتر از بلعیدن آنها؟ رئا فرزندان بسیاری زایید اما هیچکدام حق حیات نداشتند، تا اینکه فرصت به آخرین فرزند، یعنی زئوس، رسید. رئا به پیشنهاد مادرش گایا، به جزیره کِرت (Crete: بزرگترین جزیره یونان) فرستاده شد تا زئوس به سرنوشت خواهر و برادرانش دچار نشود؛ زئوس در غاری نزدیک به لیکتوس (Lyctus: شهری باستانی) به دنیا آمد. در این هنگام، رئا پارهسنگی در پارچه پیچید که ابتدا باعث فریب و بعدها سبب استفراغ فرزندان بلعیده شده شد.
سایکلاپها آخرین فرزندان گایا و اورانوس گماشته میشوند؛ به داستان آنها در مقاله بعدی میپردازیم.
قاطعیتی در کشته شدن یا زنده ماندن اورانوس وجود ندارد!
الهههای انتقام، دشمنان اصلی در God Of War Ascension هستند.
اکنون جهان شاهد تغییر موازنه قدرت است. زئوس به همراه خواهران و برادران خود، به ترتیب دمتر (Demeter: الهه حبوبات و غلات)، هادس (Hades: فرمانروای جهان زیرین)، هستیا (Hestia: ایزد اتش و کانون خانواده)، هرا (Hera: حامی بانوان و ملکه آسمان که بعد ها همسر زئوس شد)، پوسایدن (Poseidon: ایزد دریا) و سایکلاپها (قدرت رعد توسط سایکلاپها به زئوس داده شد) در یک سو قرار گرفتند و در سوی دیگر کرونوس با یاری سایر تایتانها، به مدت دَه سال در دشتهای تسالی به نبرد پرداختند که سرانجام این نبرد به زندانی شدن تایتانها در تارتاروس ختم شد.
تنها اکئاوس در این جنگ اعلام بیطرفی کرد.
نبردی افسانهای
زئوس در چنگال تایفون
شکست و تبعید تایتانها باعث خشم گایا شد. گایا به نزد هرا رفت و شکایت خود را اعلام کرد؛ هرا به دلیل تولد آتنا (Athena) توسط زنی دیگر، دل خوشی از زئوس نداشت، پس فرصت را برای انتقام غنیمت شمرد و گایا را در نقشهاش یاری کرد. در تولد تایفون (Typhon) بین علما اختلاف نظر است؛ آنچه بیشتر دیده میشود، این است که تارتاروس به همراه گایا خانواده تایفون را تشکیل میدهند. تایفون ظاهری بسیار دلربا دارد؛ دست و پای متشکل از مار، اندام تنومندتر از کوه و چهرهای درنده و صد البته بسیار بیرحم. زئوس چون تایفون را تهدیدی برای پادشاهی خود میدانست، به جنگ با او رفت. برخلاف آنچه احتمالا پیشبینی کردهاید، این نبرد برای زئوس بسیار دشوارتر از نبرد با تایتانها بود؛ تایفون داسی که در دستان زئوس قرار داشت را گرفت، سپس دستان او را قطع و رگ های خونی را در پوست یک خرس مخفی کرد. هرچند زئوس خود را مرده فرض میکرد، اما تعلل تایفون در ضربت آخر باعث شد هرمس به کمک زئوس بشتابد؛ هرمس اجزای قطع شده زئوس را پیدا و دوباره به او بازگرداند. زئوس جان دوباره گرفت و بار دیگر به نبرد پرداخت. در آخر هنگامی که تایفون از دریای سیسیل میگذشت، زئوس کوه آتنا را به سمت تایفون پرت کرد که همین باعث دفن تایفون در کوه آتنا شد.
هزیود روایت بسیاری کوتاهی از نبرد زئوس و تایفون ارائه میدهد، به گونهای که تایفون با یک صاعقه زئوس کشته میشود. تایفون در نسخه دوم خدایجنگ حضور دارد.
گذشتگان فوران گدازههای کوه آتنا را ناشی از تایفون میدانستند.
اگر کرونوس را پدر تایفون بدانیم، تایفون زاده سیلیشیا (Cilicia: منطقهای قدیمی در جنوب شرقی آسیای صغیر که اکنون ترکیه نامیده میشود) است. تایفون به همراه همسرش اِکیدنا (Echidna) آغازگر نسل هیولاها هم هستند.
اگرچه تایفون حضور بسیار کمرنگی در سری God of War داشت، اما فرزندانش دشمنان بسیار قدرتمندی محسوب میشوند. فرزندان تایفون شامل، سربروس (Cerberus: سگی سه سر و محافظین دروازه جهنم)، کیمیرا (Chimera: سَر شیر، بدن بز، و دمی از مار)، هایدرا (Hydra: اولین باسفایت سری خدایجنگ) و گورگونها (Gorgons: موجوداتی با موهای مار شکل که نگاه به آنها، فرد را تبدیل به سنگ میکند؛ مدوسا یکی از سه گورگون محسوب میشود).
زئوس مرد خانواده دوست
زئوس و هرا؛ این زوج پرحاشیه
خدایان نوظهور بعد از رفع تمام تهدیدها، جهان را میان خود تقسیم کردند. زئوس به پاس آزادی خواهران و برادران، با صاعقه خود فرمان میداد و بر ملکوت حکمرانی میکرد؛ همچنین دریا به مالکیت پوسایدن و جهان زیرین به دست هادس افتاد. جدای از یک تجسم انسانی برای خدایان، گذشتگان از درک یک موجود کامل (از لحاظ قدرت و خرد) خود را عاجز نشان دادهاند. طبق تحقیقات انجام شده، هرگاه پرستش زئوس به شهری میرسید که خود ایزدی داشت، زئوس با این ایزد همبستر میشد. زئوس حتی از لحاظ هوش و تدبیر همان انسان بود و روایتهای بسیاری از فریب زئوس وجود دارد. زئوس در بین تمامی همسرانش بیشترین عشق را به هرا داشت؛ هرا زنی حیلهگر و بسیار حسود توصیف شده که یک پشتوانه قدرتمند برای بانوان و پشتیبان ازدواج بود؛ البته هرا برای دیگر همسران زئوس یک عذاب بزرگ تلقی میشود. هرا خطای مرتکب شده را نمیبخشید؛ کوچکترین خطا، کیفری سخت در مقابلش قرار داشت. او مادر چهار فرزند به نامهای، آرس (Ares)، هبه (Hebe)، ایلیثیا (Eileithyia) و هفائستوس (Hephaestus) است. آرس نه تنها مورد علاقه والدین خود نبود، بلکه از او نفرت داشتند. آرس شخصی تندخو، دستان به خون آلوده شده و نفرتانگیز توصیف میشود؛ آرس که ملقب به خدای جنگ است، در روایت هومر به طرز عجیبی ترسو و بزدل به مخاطبان ارائه شده. هومر میگوید هنگام زخم برداشتن آرس در میدان نبرد، نالهکنان پا به فرار میگذاشت. این دیدگاه مربوط به مردمان یونان است، در حالی که مردمان رم، آرس را خدایی با زره درخشان و شکستناپذیر میدانستند. داستان مشهور آرس، به همخوابی با آفرودایتی (همسر هفائستوس) باز میگردد. هلیوس که متوجه این عمل زشت شد، به هفئاستوس خبر داد. هفئاستوس با توری نامرئی هردوی آنها را به دام انداخت. خدایان با فریاد هفائستوس شاهد ماجرا شدن که پوسایدن با وساطت خود نجاتشان داد.
مردم یونان، آرس را زاییده سرزمینی به نام تراس (Thrace: سرزمینی جغرافیایی و تاریخی در جنوب شرقی اروپا است که امروزه بین بلغارستان، ترکیه و یونان تقسیم شده است) میدانستند.
به این قطعه شعر دقت کنید:
هرای زرین اورنگ، ملکه انسانهای فانی
در زیبایی سرآمد آنهاست، و بانوی برترین
که در اُلمپ بلند، حرمتی والا دارد
حرمتی چون حرمت زئوس، خدای صاعقه
این قطعه شعر به خوبی زیبایی و قدرت بالای هرا را نشان میدهد.
هفائستوس، فرزند دیگر هرا، به مانند برادرش از کانون گرم خانواده محروم بود. هفائستوس را فرزند زئوس و هرا، یا تنها خود هرا میدانند. هفائستوس خدای آتش و آهنگری، سازنده سلاح، زره، خانه و اسباب مورد نیاز خدایان، چهره بسیار زشتی داشت و از طرفی هم لنگ بود. دلیل لنگ بودن هفائستوس به درستی مشخص نیست! در روایتی، خود هرا با پرت کردن هفئاستوس از اُلمپ باعث لنگ شدن این ایزد بخت برگشته شد. در روایت دیگر، هفائستوس در مجادله هرا و زئوس جانب مادرش را گرفت، پس زئوس هفائستوس را به دور دستها پرت کرد؛ بعد از این رویداد، او توسط تتیس به مدت هشت سال نگهداری میشود. هفائستوس فلکزده بر خلاف ظاهر ترسناکش هم در زمین و هم در آسمان مورد پرستش قرار میگرفت. هفائستوس فردی مهربان، دوستدار صلح و پشتیبان آهنگران به شما میرفت؛ دوستی او با آتنا موجب شد تا ابزارآلات مردم برای کشاورزی فراهم و صنایع دستی رونق یابد. داستان بازگشت هفائستوس به اُلمپ در نوع خود جالب است؛ او تختی طلایی میسازد و آن را به مادرش هرا هدیه میدهد. هرا با نشستن بر تخت دیگر توان بلند شدن را نداشت و تنها راز برخواستن از تخت، در دستان هفائستوس بود. هرا، دیونیسوس (Dionysus: ایزد شراب یا همان عشق و حال در نظر بگیرید) را به دنبال هفائستوس میفرستد؛ دیونیسوس هم خدای آهنگری را مست و توسط یک الاغ به اُلمپ میبرد.
هفائستوس برای سرعت بخشیدن به امور خود، دخترانی کوچک از جنس طلا ساخت؛ کافیست به سقف بالایسر هفائستوس در نسخه سوم خدایجنگ نگاهی بیندازید.
به ایلیثیا و هبه در مقاله بعدی اشاره خواهد شد.
هادس و پرسفونی
عشق، چشمان هادس را کور کرد
دمتر، خواهر زئوس، به خدای کشاورزی و غلات شناخته میشود و صاحب دختری به نام پرسفونی (Persephone: ایزد بهار) یا کوره (Kore) است. هادس که شیفته پرسفونی شده، از زئوس پرسفونی را درخواست میکند؛ با موافقت زئوس، گایا گُلی بر سر راه پرسفونی قرار داد که با چیدنش به نحوی هادس را از به دام افتادن در تله خبردار میکند. با چیدن گل، هادس با ارابهای که اسبانش سیاهرنگ بودند، در میان شکافی عمیق از زیر زمین برخواست و پرسوفنی را ربود؛ پرسفونی در میان اشکهایش، چنان بانگی برآورد که صدایش به دمتر در بلندای اُلمپ رسید. هادس قصد داشت او را به اجبار به عنوان همسر خود برگزیند، اما پرسفونی هیچ علاقهای به هادس نداشت؛ هادس با دیدن این سماجت پرسفونی را زندانی کرد. پرسفونی، این دختر مظلوم که خدایان فریبش دادند، به ناچار برای رفع گرسنگی خود چند دانه انار به پیشنهاد هادس خورد. جدایی دمتر از پرسفونی، خشکسالی و قحطی سختی را پدید آورد، به حدی که آدمها امیدی برای نجات نداشتند. زئوس فرشتگان خود را نزد دمتر، که پیشتر بخاطر غم خود اُلمپ را ترک کرده بود فرستاد، تا این ایزد از طریق بازگشت خود، دوباره به جهان رونق دهد. اما دمتر این پیشنهاد را تنها به شرط بازگشت دخترش پذیرفت؛ در نهایت، زئوس به هادس دستور داد پرسفونی را بازگرداند.
در واقع، اگر شخصی برای رفع گرسنگی خود از میوه یا غذای دنیایزیرین تغذیه کند، باید تا آخر عمر در جهان زیرین ماندگار شود. دمتر پذیرفت به مدت یکچهارم سال پرسوفنی نزد هادس و سهچهارم سال را نزد او باشد.
جدایی پرسفونی از مادرش، فصول را پدید میآورد؛ در هشت ماهی که او نزد مادرش است، فصلی چون بهار پدید آمد و در زمان جدایی، زمستان جریان مییابد.
هادس به ندرت قلمروی خود را ترک میکرد.
گل چیده شده توسط پرسفونی، یک گل نرگس است که بعدها در ازدواج مردمان یونان به نشانهای مقدس تبدیل شد.
هرچند پرسفونی دختر دمتر و زئوس محسوب میشود، اما هرگز ازدواجی میان زئوس و دمتر رخ نداده.
هادس کلاهخودی افسانهای داشت که هرکس آن را روی سرش می گذاشت ناپدید میشد.
آتنا، عاقلی در میان جاهلان
این فرزند دانا
آتنا، فرزند زئوس و متیس (Metis)، ایزد جنگاوری، خِرد و حامی پهلوانانی چون هرکول است که بدون دخالت مادرش متولد شد. حتما این سوال در ذهن شما نقش بسته، چگونه ممکن است بدون دخالت مادر شخصی پا به جهان بگذارد؟ طبق پیشبینی گایا، زئوس از تتیس صاحب پسری میشود که بعدا زئوس را مغلوب میسازد؛ زئوس برای تغییر سرنوشت، تتیس را میبلعد. برای تولد آتنا، زئوس از هفائستوس خواست سرش را با تبر بشکافد که در نتیجه آتنا سپر در دست، از سر زئوس بیرون پرید. نام شهر آتن برگرفته از رقابت آتنا با پوسایدن است؛ هرکدام از این دو ایزد برای رضایت مردم دست به معجزاتی زدند. ابتدا پوسایدن سه شاخه خود را به زمین کوبید و رود بزرگی را پدید آورد، اما شوری آب به مذاق مردم خوش نیامد. سپس آتنا نهالی کاشت که تبدیل به درخت زیتون شد؛ مردم پی بردند که درخت زیتون مزیتهای بهتری نسبت به یک رود آب شور دارد؛ تصمیم اهالی آتن موجب خشم پوسایدن شد، چنانکه دشتهای آتن را غرق در آب کرد. خِرد آتنا در مراعات با عمویش، پوسایدن، نمایان میشود. آتنا برای امنیت مردمان آتن و پیش بردن مقاصد خود، با پوسایدن در امور مختلف همکاری میکرد تا از خشم او بکاهد.
آتنا به عنوان اولین رامکننده اسبان شناخته میشود.
آتنا هیچگاه صاحب فرزند نشد.
پوسایدن ؛ قدرتمند و البته ترسناک
خدای دریا و اقیانوسها، از نظر قدرت و مقام در جایگاه دوم پس از برادرش زئوس قرار داشت. او در زیر دریا صاحب یک کاخ بزرگ و باشکوه بود، هرچند بیشتر در اُلمپ زندگی خود را میگذراند. پوسایدن بخاطر دو نعمت خود، بسیار مورد احترام مردم یونان قرار گرفت که اولین آن، اعطا کردن اسب به انسانها و دومین مورد، یاری کردن دریانوردان در سفرشان بود. دریانوردان باور داشتند پوسایدن هر گاه آبهای جهان را سرکش میدید، با کالسکه خود به دریا میتاخت تا دریانوردان را نجات دهد. او همچنین صاحب یک نیزه سه شاخه بود که هر گاه اراده میکرد، دریایی بزرگ پدید میآورد. پوسایدن فرزندان بسیاری داشت که دو تن از آنها، پولیفموس (Polyphemus) از نژاد سایکلاپها و پگاسوس (Pegasus) اسب پرنده اساطیر یونان هستند.
همسر اصلی پوزیئدون، آمیفتریت (Amphitrite) نه تنها علاقهای به او نشان نمیداد، بلکه زمان فهمیدن عشق پوسایدن نسبت به او، خود را در کوههای شمال افریقا مخفی کرد. پوسایدن برای رضایت آمیفتریت، هدایایی چون مرواریدهای گرانبها برای او فرستاد اما پاسخ مثبت را دریافت نکرد. او برای حل این مشکل از دلفینوس (Delphinus) خواست با آمفتریت صحبت و متقاعدش کند به این ازدواج تن دهد؛ در نهایت این ازدواج صورت گرفت.
سه شاخه پوسایدن همانند کلاهخود هادس و صاعقه زئوس، توسط سایکلاپها ساخته شده است.
سایکلاپها، به فرمان پوسایدن عمل میکنند.
از وصلت مدوسا و پوسایدن ، پگاسوس پدید آمد.
پوسایدن ابتدا قرار بود با تتیس ازدواج کند اما طبق پیشبینی، فرزند متولد شده جایگزین او خواهد شد. پس پوسایدن از ازدواج با تتیس سر باز زد.
یک صورت فلکی به نام دلفین وجود دارد که احتمالا این نام برگرفته از تبدیل دلفینوس به ستارهای در آسمان توسط پوسایدن باشد (تبدیل شدن به ستاره، نشانه قدردانی است).
از اینکه تا انتهای این مقاله بنده را همراهی کردهاید سپاسگزارم. در بخش بعدی به چگونگی خلقت انسان، سایر اُلمپ نشینان، داستانهای هرکول و مابقی موارد ذکر نشده میپردازیم.