چرا گاهی شخصیت های منفی را بیشتر از شخصیت های مثبت دوست داریم؟

لطفا این مطلب را با دقت مطالعه بفرمایید تا دچار سوء تفاهم یا قضاوت زود هنگام و نادرست نشوید. با سر سری خواندن و تنها عناوین بندنوشتها را نگاه انداختن، درک ناقصی از متن و منظور اصلیام خواهید داشت.
واقعا ضرری ندارد اگر برای یک بار هم که شده بیاییم و دربارهاش فکر کنیم. نه، منظورم آن ابرقهرمانها و شخصیتهای مثبتی که همیشه خدا مقام اول در مسابقات “آنتاگونیست علیه پروتاگونیستِ” داستانها را کسب میکنند، نیست. اینکه برخی اوقات چطور میشود که منفیها را دوست داریم، مقصودم است.
بالاخره هر چه هم که باشد، اتفاقا علاوه بر ژانرهای سینمایی، در دنیای بازیهای ویدیویی نیز شخصیتهای منفی محبوب و زیادی داریم؛ از هندسام جک خودبین در سرزمینهای مرزی (Borderlands) بگیرید تا آلبرت وسکر حیلهگر که هر کدام به گونهای در بازیها قد علم کردهاند و طرفداران زیادی دارند.
پس برای حل مسئله و درک دلیل ارادت بیشتر نسبت به شخصیتهای منفی، بایستی بررسی نماییم و ببینیم چنین شرورهای باجربزهای چه کارهایی انجام دادهاند که علاقه ما نسبت به آنها کما بیش زیادتر است.
با ما همراه باشید…
- منفی زیر ذره بین
- وقتی از کاربران گیمفا سوال شد
- روانشناسی چه میگوید؟
- همذات پنداری ناخودآگاه
- انسان به منفی گرایی تمایل بیشتری دارد
- اکثر شخصیتهای مثبت کاملا رویایی و غیر واقعی هستند
- پایان ماجرا: چیزی به نام منفی وجود ندارد
منفی زیر ذره بین
قبل از همه چیز، بهتر است رفتار و اخلاق اکثریت شخصیتهای منفی را زیر ذره بین بگیریم. چون باید در ابتدا بفهمیم که چه چیزهایی موجب شده تا یک کاراکتر در دستهای غیر از مثبت یا خاکستری بیفتد.
در باور کلیشهای خودمان، تصویر زیر ذره بین مشخص است: شخصیت منفی یک انسان به وجهی بد اخلاق، بد دهان، بد رفتار و بد … بد … بد … خب یک کودک هم میتواند تا فردا صبح همینها را به ما بگوید و پشت هر کلمهای “بد” را بچسباند. پس به نظرتان بهتر نیست به خودمان یک تکان بیشتری بدهیم و تحقیق کنیم؟ :
- موجودیت شوم: شرورهای داستانها به طور معمول هالهای تهدید آمیز دارند که طراحانشان آن را از طریق ظاهر، صدا و اعمالشان به مخاطب میفهمانند؛ مثل خندههای شیطانی و دیوانهوار جوکر.
- انگیزههای پیچیده: بسیاری از شخصیتهای منفی به خاطر وقایع گذشته زندگیشان، انگیزههایی وحشتناک دارند که همینها آنها را به چیزی بیشتر از یک مانع بر سر راه شخصیتهای مثبت تبدیل میکنند. در حالی که شخصیتهای مثبت انگیزههای سادهتری دارند: نجات مردم جهان از شر فلانی، نجات معشوقه از شر فلانی، نجات اهالی روستا از شر فلانی و نجات … نجات … نجات … ، نجات تا الی آخر!
- سد راههایی چالش برانگیز: یک شخصیت منفی در بازیهای ویدیویی چالشهای چشمگیری را در برابر بازیکن قرار میدهد؛ چیزی که در باس فایتهای سختِ آنها شاهدش هستیم و در داستان نیز، میبینیم که مسیر پروتاگونیست به سمت هدفش تنها به خاطر دخالتهای آنتاگونیست ناهموار میگردد. چنین مواردی ماجراجویی جذاب ما را شکل میبخشند و افزون بر آنها، دلایل نبرد شخصیت اصلی با او را به نمایش میگذارند.
- شخصیت خاطره انگیز و به یاد آوردنی: یک فرد شرور کاریزماتیک میتواند خاطرهای به یاد ماندنی باقی بگذارد؛ به قدری که بازی برای بازیکنان خاطره انگیزتر شود (کاریزماتیک در لغت یعنی شخصیتی پخته و با کیفیت قوی که ویژگیهایش میتواند برخی مردم را جذب و تحت تاثیر قرار دهد.).
ونوم واقعی فقط ونوم Web of Shadows
- نیتهای اهریمنی: شخصیتهای منفی غالباً اهدافی شرارت آمیز دارند؛ مانند حکمرانی بر جهان، انتقام یا ایجاد آشوب (انگیزه نیروی محرکی است که ما را به سمت اهداف سوق میدهد. فلذا توجه داشته باشید که انگیزه با هدف فرق میکند و نباید با قسمت انگیزههای پیچیده آن را یکسان بگیریم.).
- نبوغ شیطانی: ذهن و قدرت تفکر شخصیتهای منفی در اکثر مواقع از شخصیتهای مثبت در کمال تعجب چندین رتبه بالاتر است! به طوری که به راحتی خودش را با پروتاگونیست تطبیق میدهد و حتی او را با نقشههای عجیب و شیطانیاش غافلگیر مینماید.
- تضاد با شخصیتهای مثبت: تضاد آشکار بین قدرتها، مرام و منش شخصیت منفی با شخصیت مثبت از دیگر ویژگیهای شرورها در داستانهای بازیهای ویدیویی میباشد.
گمان میکنم دیگر به اندازه کافی به رفتار و اخلاق شخصیتهای منفی رسیدگی کردیم. بنابراین اکنون این خصوصیات جالب را در گوشهای از ذهن خود به صورت ذخیره داشته باشید تا فعلا برویم به سراغ پاسخهایمان؛ پاسخهایی برای پرسشِ “چرا گاهی شخصیت های منفی را بیشتر از شخصیت های مثبت دوست داریم؟”.
وقتی از کاربران گیمفا سوال شد
در گروه پلی استیشن گیمفا سوالی در رابطه با همین موضوع مطرح شد؛ اینکه “آیا شده که گاهی شخصیتهای منفی (مثل جوکر و ونوم) را بیشتر از شخصیت های مثبت دوست داشته باشید؟”. برخی پاسخهای آنها به شخصه برایم غیر منتظره بودند و بعضی نیز، بر طبق پیش بینیای که داشتم، هماهنگ با باورهای خودم بودند.
عدهای کاریزما و شخصیت پردازی قوی و غیره را ذکر کردند:
آره چندتا هست…
وسکر >>>> کریس
خب دلیلش مشخصه؛ جذبه ای که وسکر داره خیلی بیشتر از کریسه (وسکر رو میشه با کریس مقایسه کرد نه لئون، چون وسکر و لئون هیچ وقت همدیگه رو ندیدن ولی کریس خیلی با وسکر داستان داشت).
سفیروث>>>>> کلود
سفیروث کاراکتریه که هم میتونی ازش متنفر باشی، هم عاشقش باشی. هم درکش کنی، هم برای دیدارش لحظه شماری کنی و هم دیوانه خطابش کنی؛ برای همین من سفیروث رو بیشتر از کلود دوست دارم. سفیروث کاراکتری با اعتماد به نفس بالا و تا حدودی ترسناکه. اینکه یه کاراکتر بتونه آنقدر ذهن بازیکن رو به دست بگیره، خودش شخصیت پردازی عمیق اون کاراکتر رو نشون میده.
جوکر >>>>> بتمن
البته این تا حدودی پنجاه پنجاهه، نمیشه توی یه بازی بتمن رو بدون جوکر تصور کرد یا برعکس؛ ولی در کل شخصیت جوکر برای مخاطب درگیر کنندهتره.
yamisepehr@
آره زیاد شده. کلا یه سری از ویلن های منفی پتانسیلشون خیلی بیشتر از کاراکتر های مثبت هست. یکیش همین جوکر که مثال زدید؛ بیشتر هم مربوط به کاریزما و مدل شخصیت پردازی خود اون ویلن هست که باعث میشه از کاراکتر اصلی محبوب تر بشه.
nloan@
زیاده.
کلا شخصیت پردازی برام خیلی اهمیت داره و اگه کرکتری شخصیت پردازیش در حدی خوب باشه که از خود پروتاگانیست هم بزنه جلو، باعث میشه خیلی بیشتر دوستش داشته باشم.
جدا از شخصیت پردازی استایل کرکتر هم اثر داره برام. دو گونه ویلین رو خیلی دوست دارم:
۱. ویلین هایی که به جنون رسیدن و دیوانگی شون آدم رو جذب خودش میکنه ( به شرطی که پرداخت درستی داشته باشه، نه اینکه فقط یه کپی باشه از کرکتر های بارز این مورد.). مثالش هم میشه واس و جوکر ( تو همه مدیوم ها ) و…
۲. ویلین هایی که در عین سکوت ابهت زیادی دارن و نمیشه دوستشون نداشت. مثل اندرو رایان و کرکتر های با این استایل شخصیتی.
در مجموع این دو ویژگی ویلین ها ( یا بهتر بگم آنتاگونیست ها ) برام از همه مهمتره و بیشتر این برام تعیین کنندس.
amir021-2@
اما عده دیگری پاسخهایشان برایم غافلگیرانه بودند. تعدادی اصلا به چنین مسئلهای در بازیهای ویدیویی برخوردی نداشتند. بلکه در ژانرهای سینمایی منفیها را بیشتر دوست دارند:
شخصا بین بازی هایی که تجربه کردم همیشه اینجوری بود که کارکتر منفی کشتنش لذت بخش بود و ساعت ها بازی کردن بالاخره به نتیجه میرسید و توی بازی ها، شخصیت اصلی رو ترجیح میدم همیشه به کارکتر منفی. داستان ولی تو فیلم و سریال ها همیشه برعکس بود برام. کارکتر های منفی بیشتر به عنوان یه broken hero شناخته میشن و شخصیت پردازی عمیقتری نسبت به کارکتر اصلی دارن. واسه همین توی مدیوم سینما و آثار تلویزیونی همیشه کارکتر منفی رو ترجیح میدم به کارکتر اصلی.
kratosgodkiller@
تو بازی مثال خاصی به نظرم نمیرسه ولی تو فیلم و انیمه تا دلتون بخواد…
مثلاً جوکر رو خیلی بیشتر از بتمن میپسندم (البته کلا با کرکتر های ابرقهرمانی حال نمیکنم و صرفا منظورم جوکر سه گانه نولان هست). خصوصا تو بسیاری از انیمه ها مثل ناروتو (البته وقت نکردم کامل ببینمش) که ویلن هاش فرسنگ ها از شخصیت اصلی جلوتر هستن.
حالا اینکه چرا، اصلی ترین دلیلش این هست که مثلاً کرکتری مثل جوکر بسیار واقعیتر از یه شخصیت مثل بتمن شخصیت پردازی شده. اما به نظرم تو انیمه ای مثل ناروتو این رو بهتر میشه شرح داد.
به طور دقیق شخصیت اصلی این اثر یعنی ناروتو جدا از شخصیت پردازی سادهای که داره، اهداف و آرمان هاش به شدت سطحی هستند و هیچ عمقی ندارن. اما برخلاف اون کرکتری مثل مادارا اوچیها جدا از کاریزماتیک بودنش و شخصیت پردازی فوق العاده و همچنین اهداف و ارمان های والایی که دارن، آنقدر دیالوگ ها و حرف های عمیقی دارن که مخاطب رو بعضا ساعت ها و هفته ها به فکر وا میداره.
به طور مشخص تمام اهداف و محوریت ناروتو روی این موضوع میچرخه که میخواد هوکاگه بشه (رییس قبیله) و هیچ بالا و پایینی نداره اما در مقابل مادارا تعبیری که از صلح داره و مفهموش رو به زیبایی به چالش میکشه و همچنین ساخت ارمان شهرش مخاطب رو به وجد میاره…
maminh725@
به نظر خودم، احتمالا نفرت از شخصیتهای منفی در بازی، ولی علاقه به آنها در سینما، به دلیل نقش منفعل و فعال مخاطب در داستانهایشان است؛ در بازیهای ویدیویی ما به صورت فعال در داستان شرکت داریم و به نوعی حس میکنیم که جا پای شخصیت مثبت گذاشتهایم. لیکن در سینما حالتی منفعل داریم؛ یعنی این بار خودمان را جای شخصیت اصلی تصور نمیکنیم و شاید همه چیز را از دید خودمان (و نه شخصیت مثبت) تماشا مینماییم.
حالا به نظر بعدی میرسیم که بسیار جالب توجه است. این کاربر معتقد بود که شخصیت منفی در واقع منفی نبود و اتفاقا حرف حق را میزد:
سلام
.
شخصیت منفی هیگز از بازی دث استرندینگ رو من دوست داشتم، چون حرف درست رو میزد. میگفت که اگر قراره دنیا نابود بشه، بزارید نابود بشه و اینقدر از مرگ فرار نکنید و از طرف دیگه… (ادامه نظر ایشان را به دلیل اسپویل نیاوردم)
peter-parker2231@
ولی یک نفر غیر منتظرهتر از دیگران پاسخش را نوشت:
این سوال سختیه. من خودم بستگی به روایتی که میگه استوری علاقه پیدا میکنم. آدمی که خوب بوده تو داستان بد بشه (تو یکی از اندینگ های بازی مثل فارکرای ۳ یا خود بتمن خودشو جوکر ببینه)، این جذابیتش برای من بیشتره تا کلیشگی تو تقسیم آدما به عنوان خوب و بد. البته اونیم که بد معرفی بشه، با زور بخوان بگن آقا اینم خوب بوده، خانواده داشته، فلان داشته، از اینم خوشم نمیاد مثل لست ۲ با کارکتر ابی :)) . این زور چپونی شخصیت پردازی رو خوشم نمیاد؛ حتی به عنوان شخصیت خاکستری بازی من شده از b2 خیلی خوشم بیاد از اونطرف هم با s9 به عنوان یه ویلن دیگه که خودش خوب بوده ارتباط برقرار کنم به خاطر خواسته منطقی خودش.
همه اینا بستگی به روایت داره و تصمیم و قوس شخصیتی کارکتر که معمولا برای ویلن ها بهتر طراحی میشه به خاطر تاثیر گزاری بیشتر؛ ولی خب کم نداشتیم از کارکتر های خوب که شخصیت پردازی خوبی داشتن.
اما تازگی ها سعی میکنن همه رو خاکستری کنن تا داستان قوی برای ویلن درست نکنن. معمولا توش پلات هول هم زیاد توش میبینی که اصن خوشم دیگه نمیاد.
شاید ویلن بودن تو داستان کل جذابیت بازی باشه تا قهرمان بودن تو بازی.
ho3einsp1275@
روانشناسی چه میگوید؟
جدا از مسائل کاریزما، شخصیت پردازی بهتر و مواردی که ذکر کردیم، در روانشناسی نظرات جالب دیگری نیز وجود دارند که ذکر آنها خالی از لطف نیست.
همذات پنداری ناخودآگاه
روانشناسان معتقدند که از سویی همه ما یک جنبه پنهان از تاریکی را داریم و از سوی دیگر، ممکن است از درون شخصیت منفی، یک یا چند ویژگی رفتاری یا اخلاقی برجسته و پنهان بیشتر از هر چیزی برای ما عامل دوست داشتن شود. به عنوان مثال اگر کسی در درونش پتانسیل ناخودآگاه دروغگویی و حیلهگری وجود داشته باشد، از شخصیتی که همیشه با زیرکی دروغ میگوید و به اهدافش میرسد لذت میبرد.
گاهی هم امکان دارد در نتیجه حالتی از غلیان احساسات منفی باشد. مثلا شاید دعوایی یا مکالمه ناخوشایندی ذهن فردی را اشغال نموده و الان تحت تاثیر انرژی آزرده کنندهاش قرار گرفته؛ آن وقت هنگامی که بازی به او امکان بازیگری در نقش شخصیت منفی دنیای بازی را میدهد، انرژی منفیاش را بر سر NPCها خالی مینماید. حال چون در این مسیر، ویژگیهای شخصیت منفی به او در راحت شدنِ هیجانی از شر هاله انرژی منفی دورش یاری رسانده، یک حس نزدیکی خاصی به آن کاراکتر تخیلی در ذهنش تزریق میگردد.
توجه بفرمایید که در موردی که خواندید، شخصیت منفی لزوماً آنتاگونیست نیست. گاهی خود پروتاگونیست یک شخصیت منفی است و میتواند کارهایی از قبیل قتل، دزدی و غیره را انجام دهد.
انسان به منفی گرایی تمایل بیشتری دارد
گر چه کسی منکر این موضوع نیست که انسان از بدو تولدش پاک و با شخصیتی مثبت به دنیا میآید؛ ولیکن رفته رفته هر چه سنش بالا میرود، موجودیت او از پاکی مطلقش فاصله میگیرد. مگر آنکه به اصول مکتب اخلاقی به خصوصی خودش را پایبند ببیند. این مکتب لازم نیست حتما دین و فرقه باشد؛ میتواند حتی قوانین یک کشور باشد.
به هر حال، از همه اینها هم که بگذریم، به یک خاطره عجیب و غریب میخواهیم برسیم:
در کلاسی که معلم عربی گیر کرده بود و نمیدانست چگونه بچهها را شیرفهم کند تا قاعده حروف قمری را یاد بگیرند، ناگهان تصمیم بر استفاده از جملات یادیار گرفت. پس اولین جملهای که بر تخته نوشت، چنین بود: «حقا که غم خوف عجیبه!» بعد در حالی که داشت سر ماژیک را بر جای خودش محکم فشار میداد تا بسته شود، لحظهای پشیمان شد و بازش کرد و یکهو نوشت: «عجب خوک احمقی، خفه!» هفته بعد در آزمون کوچکی که معلم از کلاسش گرفت و اجازه نوشتن جمله یادیار را داد، در ۹۹ درصدِ ورقههای امتحانی بچههای کلاس، این جمله سریعا به چشم میخورد: «عجب خوک احمقی، خفه!»
مسئله دیگری که نشان میدهد انسان به منفی گرایی تمایل بیشتری دارد، بررسی کتب، فیلمها و موسیقیها و تمام نقاطی است که با آنها آرامش میگیرد یا لذت میبرد. به فرض، وقتی فیلمهایی با معیارهای منفی عرف جامعه در همان جامعه فروش زیادی دارند و نمرات بالایی کسب میکنند (حتی در سینمای ایران)، نشان دهنده اینست که در آن منطقه پتانسیل پنهان گرایش به نکات منفیای که در فیلم به نمایش گذاشته شده وجود دارد.
اصلا چرا اینقدر راه دور برویم؟ از خود شروع کنیم. چند درصد از ما میتوانیم به جرئت بگوییم: «هی! من تا حالا هرگز نه دروغی گفتهام، نه طعنهای زدهام و نه به کسی دشنام دادهام. من پاک پاکم.» ؟ مشکل اینجاست که در هنگام تنش بین دو نفر، همیشه نمودارها نشان میدهند که میل به درگیری لفظی و یا خشونت بیشتر است. دروغ نگفتهاند؛ در خیابانهای شلوغ شهرتان بروید و اگر رانندهای آن روز به راننده دیگری چیزی نگفت، در همین بخش کامنتها بگویید تا نویسنده اسمش را عوض کند.
همه موارد ذکر شده نشان دهنده تمایل بیشتر انسان به منفی گرایی است.
اکثر شخصیتهای مثبت کاملا رویایی و غیر واقعی هستند
اعتقاد دارد که قدرت بیشتر مسئولیت بیشتر میآورد، هیچ کسی را نمیکشد و فرصت دوبارهای برای اصلاح و توبه مجرم فراهم میکند، هیچ وقت نمیمیرد، همیشه پیروزی با اوست، زندگیاش بالاخره پایانی خوش رقم میزند و هزار ویژگی رویایی دیگری که ای کاش رویایی نبودند. بله، اینها ویژگیهای شخصیت دوست داشتنی و محبوب اکثریت مردم جهان، مرد عنکبوتی بود.
آن وقت حالا هنگامی که میشنوند قرار است ونوم با او بجنگد، همه خوشحال میشوند. چون این نوید یک فاجعه فوق العاده، جذاب و هیجان انگیز در زندگی پیتر پارکر بدبخت را خواهد داشت که دوباره قرار است زیر انبوهی از بیچارگیها و فشارهای جدید دست و پنجه نرم کند. دست آخر هم با یک نبرد طوفانی حسابی کتک بخورد و کتک بزند. واقعا چقدر خوشحال کننده به نظر میرسد!
در هر صورت، هر چقدر هم این مسئله خوشحال کننده چالش و دردسر بیشتری با خودش بیاورد، اصلا مهم نیست. آخر شخصیتهای اصلی و مثبت، بیشترشان در بازی نخواهند مرد (ممکن است یکی دو نفر برای ایجاد منطق غیر منطقی در داستان کشته شوند). خیالتان از این بابت راحت باشد. او همیشه قهرمان هست و خواهد ماند!
شاید برایتان جالب باشد اگر که بفهمید در کمیکها تا کنون در بیش از ۱۵ خط داستانی متفاوت مرد عنکبوتی به صورتی منطقی و عقلانی کشته شده است | البته رده بندی سنی پایین بازی میتواند عامل دیگری در رویایی کردن و نشان ندادن مرگ تراژدیک شخصیت مثبت نیز باشد
پایان ماجرا: چیزی به نام منفی وجود ندارد
حالا که دلایل مختلف علاقه بیشتر نسبت به شخصیتهای منفی در مقایسه با شخصیتهای مثبت را بررسی کوتاهی کردیم، ضرری ندارد اگر درباره مسائل مرتبط با آن جست و خیزی داشته باشیم و در دنیای کتب و رسانه بگردیم.
یکی از مواردی که پیشنهاد میشود در پایان این بحث به دنبالش بیفتید و پاسخش را پیدا کنید، ابهام ویژهای است بدین نام: “چیزی به نام منفی وجود ندارد“. توضیح عبارت در بندنوشت پایین به شکل کامل آورده شده:
((یک وکیل در حال دفاع از قاتلی بود که چشمهای سه مقتولش را با دستهای خالیاش از کاسه با بیرحمی درآورده بود. او در کتاب قوانین کشور چنان زیرکانه بندها، مادهها و تبصرههای قضایی قحطی زدهای پیدا کرد که بدون هیچ تردیدی موفقیت پرونده قاتل را به ثمر میرساند و اتفاقا، در دادگاه اول همین طور نیز شد.
اما قبل از دادگاه دوم، شاکی به سراغ وکیل قاتل رفت و با ارائه پول بیشتر به او، وکیل قاتل تبدیل به وکیل شاکی شد! در دادگاه دوم، وکیل پول پرست تمام حرفهایش در دادگاه اول را نقض کرد و با سفسفطههایی حرفهای، قاتل را مغلوب کرد.
دلیل این کار عجیب و غریب و شوکه کننده وکیل، اعتقادش بود که میگفت: «چیزی به نام منفی و مثبت وجود ندارد. این ما هستیم که مشخص میکنیم چه چیزی خوب و چه چیزی بد است. وجود منفی و مثبت تنها توهمی از اخلاق است.»))
نظر شما چیست؟
چرا گاهی شخصیتهای منفی را بیشتر از شخصیتهای مثبت دوست داریم؟
ممنونم از همراهی همیشگی شما دوستان گیمفایی عزیز با مطالب حقیرم
موفق باشید و خدانگهدار