بررسی سری فال اوت؛ جنگ، بقا، نقشآفرینی

فال اوت (Fallout) یکی از بزرگترین نامهای صنعت بازی در ژانر نقشآفرینی است. حالا با توجه به اکران سریال این مجموعه، بد نیست نگاهی به تاریخچهی این بازی و تاثیرات آن در صنعت بازی داشته باشیم.
ژانر نقشآفرینی (RPG)، یکی از محبوبترین ژانرهای موجود در بین طرفداران بازیهای ویدیویی محسوب میشود و طی سالهای اخیر افراد بسیار بیشتری نیز به این ژانر علاقهمند شدهاند. دلیل آن هم واضح است، یک بازی نقشآفرینی خوب، دست مخاطب را باز میگذارد تا آنطور که دوست دارد و ترجیح میدهد بازی را پیش ببرد و حق انتخاب داشته باشد. در نسل هشتم شاهد بودیم که حتی برخی از فرنچایزهایی که تا قبل آن کاملاً خطی بودند، در نسخههای جدیدشان از المانهای نقشآفرینی برای افزودن به جذابیت بازی بهره بردند. محبوبیت بالای این ژانر، مدیون عناوین جریانسازی مانند سری فال اوت است که از چندین سال قبل، مکانیزمهای پیچیدهتری را نسبت به بازیهای همدورهی خود به کار گرفتند و این پیچیدگی را به نحوی عرضه کردند که سبب درگیری بیشتر مخاطب با بازی شود.
حالا که مشغول نگارش این مقاله هستم، قطعهی I Don’t Want to Set the World on Fire از گروه The Ink Spots در پسزمینه پخش میشود. این آهنگ و بسیاری از آهنگهای دیگر که در این بازی استفاده شدند، برای من یادآور فضای گرم، طنزآلود و در عین حال خطرناک فال اوت هستند که خاطرات زیادی با آن دارم. فال اوت برای من اثری بسیار متفاوت و دوستداشتنی است و نمیتوانم آن را با بازی دیگری مقایسه کنم. شاید از نظر فضاسازی شباهتهایی با Borderlands و یا The Outer Worlds داشته باشد و حتی در برخی از مواقع بتوان آن را برادر ناتنی Bioshock دانست، اما با این حال هویت فال اوت خیلی منحصربفرد و خاص است. هویتی که چه در ضعیفترین عناوین سری و چه در قویترین آنها و چه در سریالی که جدیداً منتشر شده، خدشهای به آن وارد نشده و استوار باقی مانده است.
در ادامه نگاهی کلی به این سری و تاثیرات آن بر صنعت بازی خواهیم داشت.
پساآخرالزمان
تا به حال داستانهای زیادی در مورد جهان آخرالزمانی روایت شدهاند که برخی از آنها جزو تاثیرگذارترین آثار دنیای بازیها بودهاند و برخی دیگر به همان سرعتی که آمدهاند، فراموش شدهاند. به نظرم یکی از بهترین روایتهایی که از پساآخرالزمان وجود دارد، متعلق به سری فال اوت است. فال اوت یک تاریخ موازی را به تصویر میکشد که بمبهای هستهای تمدن را نابود کردهاند و حالا افراد کمی که زنده ماندهاند، باید برای نیازهای اولیهی زندگی خود بجنگند. اما چیزی که فال اوت را از فرنچایزهای دیگر متمایز میکند، محیط جذاب و طنزآلود آن است. در داستانهای مشابه، دنیای پساآخرالزمانی معمولاً تاریک، سرد و بیروح جلوه داده میشود، اما فال اوت با طنز تلخ خود، حماقت انسان و پوچی جنگ را به تصویر میکشد. همین موضوع، تاثیرپذیری داستان آن را تا حد زیادی بالا برده و دنیایی خلق کرده که مشابه آن را کمتر دیدهایم.
حس پوچی که سازندگان به مخاطب انتقال میدهند، دائماً این سوالها را در ذهن مخاطب ایجاد میکند که آیا واقعاً این همه جنگ متعدد در تاریخ بشریت، که همگی هم بخاطر آیندهای بهتر آغاز شدهاند، نهایتاً سبب نابودی انسان بودهاند یا به کمال رسیدن او؟ آیا انسان واقعاً گونهای به دنبال تکامل و زیبایی است یا نه، در اعماق وجود خود میل به تخریب و از بین بردن همنوعان خود دارد؟ آیا دروغ و پروپاگاندا، اجزائی جدانشدنی از سیاست و هرم قدرت هستند؟ سوالهایی بنیادین که شاید در نگاه اول انتظار نداشته باشید فال اوت شما را با آنها مواجه کند، اما نهایتاً در پس انتخابهای بیشماری که در این بازی پیش روی شما قرار داده میشود، نمیتوانید از آنها فرار کنید.
فضاسازی فال اوت بینظیر است. نمیدانم بتسدا چطور توانسته دنیایی خلق کند که هم در آن حس راحتی داشته باشید و هم به محض اینکه از پناهگاه بیرون میزنید، حس ناامنی گریبانگیرتان شود! شما در بازیهای دیگر معمولاً چنین حسی ندارید. این فال اوت است که میتواند سرزمین خیالی Wasteland را با تمام موجودات جهشیافته، زبالههای اتمی و انسانهایی دغلکارش جوری جلوه دهد که آن را دوست داشته باشید!
بخش عظیمی از فضاسازی گرم بازی، مدیون سبک هنری است که سازندگان در بازی پیاده کردهاند. شخصاً قبل اینکه سراغ بازی فال اوت بروم، به پوسترها و کانسپت آرتهای بازی علاقهمند شدم و همین، عاملی شد که تشویق شوم نسخهی چهارم را شروع کنم و پس از آن سراغ بازیهای قبلی بروم. شاخصههایی مثل این است که یک شاهکار را از یک بازی خوب جدا میکند. اگر موفق شوید حسی در مخاطب ایجاد کنید که بدون توجه به نمرات بالای بازی یا تعریف و تمجیدهایی که از بازی میشود، به سمت بازی کشیده شود و عمیقاً بخواهد آن را تجربه کند، بازی شما هویت دارد. فکر میکنید چطور بازیهایی مانند اساسینز کرید، Inside و Borderlands توانستهاند این حجم از گیمرها را جذب خود کنند؟ قطعاً بخش بزرگی از آن مدیون داستان و گیمپلی خوب آنها بوده، اما هویت بصری و فضاسازی این بازیها توانسته حتی مخاطبانی که در مورد بازی چیز زیادی نمیدانستند را نیز جذب خودشان کند. فال اوت نیز دقیقاً از همین بازیهاست.
در طراحی هویت بصری فال اوت، از سبک Post-Futuristic و Art Deco استفاده شده که نمونههای آن حداقل در صنعت بازی زیاد نیستند. این سبک به خوبی توانسته حس آمریکای دههی ۴۰ و ۵۰ میلادی را با جهانی پساآخرالزمانی ترکیب کند و حس پروپاگاندای جنگ جهانی را در بازی زنده نگه دارد. تبلیغاتی که سعی دارند واقعیت تلخ جنگ را لای زرورق بپیچند و همه چیز را رنگی و آرام نشان دهند. حتی مسکات معروف و آبیپوش بازی که Vault Boy نام دارد، همیشه در حال لبخند زدن است؛ گویی در دنیا چیزی برای نگرانی وجود ندارد!
موسیقی و صداگذاری این مجموعه نیز بخشی جدانشدنی از هویت آن هستند. من هنوز هم که هنوز است آهنگهایی که در Fallout Radio پخش میشدند را گوش میدهم و لذت میبرم! نه فقط به خاطر اینکه مرا یاد فال اوت میاندازند، چون این قطعات به خودی خود نیز بسیار زیبا و دلنشیناند و دوران جنگ جهانی، لباسها و ماشینهای کلاسیک دههی ۴۰ و ۵۰ میلادی و تلویزیون سیاه و سفید را یاد منِ مخاطب میاندازند. از پلی لیست فوقالعادهی جَز بازی که بگذریم، صداپیشههای این مجموعه نیز حرف ندارند. هر کاراکتری که در بازی وجود دارد، چه نقش اصلی باشد و چه NPC، با صدایی متناسب با کاراکتر خودش صداگذاری شده و حس و حال خاص خودش را دارد.
همهی این عوامل هویتی به Fallout تزریق میکنند که پیدا کردن نمونهای مشابه را غیرممکن میسازد.
بشریت و بقا
شاید بتوان با یک فضاسازی و طراحی هنر خوب، افراد جدید را جذب یک مجموعه کرد، اما یک بازی ویدیویی برای بقا به بیش از اینها نیازمند است. فال اوت سیستم مهارتی SPECIAL را برای بار اول در نسخه اول بازی معرفی کرد و تمام نسخههای بعدی نیز به نوعی شامل نسخهی ارتقا یافتهی این سیستم میشدند. SPECIAL در واقع حروف اول هفت مهارتی است که در بازی وجود دارند. این هفت مهارت، شامل قدرت (Strength)، ادراک (Perception)، استقامت (Endurance)، کاریزما (Charisma)، هوش (Intelligence)، چابکی (Agility) و شانس (Luck) میشوند. هفت مهارتی که کم و زیاد بودنشان به کلی میتواند معادلات بازی را عوض کند و استایل بازی فرد A را از فرد B تمییز دهند.
شما نمیتوانید با اتکا به قدرت یا استقامت صرف در بازی پیشروی کنید، چون بالاخره در یک نقطه از بازی برای مذاکره به هوش یا کاریزما احتیاج خواهید داشت. حالا اگر تمام امتیازات خود را خرج هوش کنید، در درگیری با موجودات عجیبالخلقهی Wasteland به مشکل برخواهید خورد. اگر هم کلاً قید شانس را بزنید، مانند یک آدم بدشانس در دنیای واقعی، بدبیاری شما را به زمین خواهد زد. در فال اوت، بالانس حرف اول را میزند، اما بالانس همیشه نمیتواند شما را از موقعیتهای سخت نجات دهد. گاهی احتیاج خواهید داشت یکی از مهارتهایتان پررنگتر باشد. جدال همیشگی بین تعادل و یا افزایش یک مهارت و بیخیال شدن دیگری، یکی از جذابیتهای فال اوت است. ممکن است بگویید این موضوع در بازیهای دیگر هم وجود دارد و مختص فال اوت نیست. درست است، اما هیچکدام مثل فال اوت شما را از تصمیماتتان در این مورد پیشمان نمیکند! در دنیای بیرحم فال اوت باید بپذیرید که همه نمیتوانند همهکاره باشند و گاهی اوقات بخاطر عدم توانایی کافی در مهارتی خاص، یک موقعیت عالی را از دست خواهید داد.
علاوه بر این، زندگی در دنیای فال اوت گاهی اوقات از زندگی در جهان واقعی هم سختتر میشود! در فال اوت شما باید در آنِ واحد به تمام عواملی که ممکن است سبب کاهش قدرت یا مرگ شما شوند توجه کنید. حتی آبِ خوردن هم در این Wasteland لعنتی کمیاب است و باید مدام به دنبال آب پاک و قابل آشامیدن باشید! دنیایی که بتسدا طراحی کرده با اینکه بعضی وقتها گرم و صمیمی به نظر میرسد، ولی درونمایهای بیرحم دارد که با گیمپلی بازی کاملاً عجین شده است.
یک، دو، سه، نیو وگاس!
برای عنوانی به قدمت Fallout، تغییر گیمپلی بازی، جوری که نه به هویت آن آسیبی برساند و نه از روند پیشرفت تکنولوژی عقب بماند، کار حساس و پرریسکی است. نسخه اول فال اوت که در سال ۱۹۹۷، یعنی حدود ۲۷ سال پیش منتشر شد، یک نقشآفرینی تمامعیار با زاویهی دوربین ایزومتریک بود. نسخهی دوم هم همین راه را ادامه داد و با وجود بهبودهای اعمال شده، هستهی بازی را ثابت نگه داشت. علیرغم موفقیت عظیم این بازی، حدود ده سال خبری از نسخهی جدید نبود تا اینکه در سال ۲۰۰۸، بتسدا تصمیم گرفت نسخهی سوم را منتشر کند. تغییرات در نسخهی سوم بهقدری زیاد بود که دیگر نمیشد آن را با نسخهی اول و دوم مقایسه کرد. حالا فال اوت تبدیل به یک نقشآفرینی اول شخص شده بود که بخش اکشن آن، به اندازهی بخش نقشآفرینیاش جذاب بود. با وجود تغییرات عظیم Fallout 3، طرفداران قدیمی هنوز میتوانستند با آن ارتباط برقرار کنند و با آغوشی باز آن را به عنوان دنبالهای قدرتمند بپذیرند. بتسدا عنوانی خلق کرده بود که DNA فال اوت در آن حفظ شده بود، اما انبوهی از قابلیتهای دیگر نیز در آن وجود داشت که آن را جذابتر از پیش میکرد. خیلیها حتی فال اوت ۳ را بهترین نسخهی سری میدانستند و بسیاری دیگر، مجموعهی فال اوت را برای اولین بار با این بازی شناختند.
حدود دو سال بعد، Fallout: New Vegas به بازار آمد، اما این بار کار ساخت آن به عهدهی Obsidian Entertainment بود. مجموعههایی مانند فال اوت، معمولاً با یک فرمول متفاوت و قوی کار خود را آغاز میکنند که این فرمول نهایتاً در یکی از نسخههای بازی به اوج خود میرسد و باعث محبوبیت دوچندان سری میشود. مثلاً این بازی در مجموعه رزیدنت اویل نسخهی چهارم یا برای ویچر، نسخهی سوم بود. برای فال اوت هم این بازی New Vegas، یا حتی بهتر بگوییم، ترکیب نسخه سوم و New Vegas بود. با وجود یک سری مشکلات فنی که این نسخه داشت، New Vegas موفق شد نقدهای بسیار مثبتی دریافت کند و تبدیل به یکی از موردبحثترین بازیهای روز شود. اما قضیه به همینجا ختم نشد و اکنون پس از گذشت ۱۴ سال از انتشار آن بازی، هنوز هم Fallout: New Vegas جزو بهترین نقشآفرینیهای تاریخ محسوب میشود که تاثیرات گستردهای روی این ژانر از بازی داشت.
Fallout 3 و New Vegas وقتی به بازار آمدند که خیلیها نام این مجموعه را فراموش کرده بودند. نسخههای فرعی مانند Brotherhood of Steel نیز که مابین نسخهی دوم و سوم به بازار آمده بودند، قدمی مثبت در جهت تثبیت نام فال اوت به حساب نمیآمدند. در واقع Fallout 3 به مثابهی یک پاس گل بود که در New Vegas منجر به گل شد. البته سر این قضیه که New Vegas نسخهی بهتری بود یا Fallout 3 بحثهای بسیاری وجود دارد که انتخاب هر فرد با فرد دیگر متفاوت است، اما به هر حال پس از این دو نسخه بود که سازندگان افقی بازتر برای سری متصور شدند و ساخت نسخهی چهارم تایید شد.
از چهار تا هفتاد و شش
نسخهی چهارم Fallout، نقطهی عجیبی برای سری بود. بازی از نظر کیفیت ساخت چیزی کم نداشت و بتسدا بار دیگر یک بازی خوب به بازار عرضه کرده بود، اما مشکل این بود که این بازی، نام فال اوت را یدک میکشید. از آنجایی که سری فال اوت همواره به خاطر عمق انتخابها و آزادی عمل شهرت داشت، Fallout 4 با انتقادهای زیادی در مورد تغییرات گیمپلی همراه شد. بسیاری اعتقاد داشتند که در نسخهی چهارم، تاثیر دیالوگها و انتخابهایی که به عهدهی بازیکن است، به شدت کمتر شده و نهایتاً تفاوتی در اتفاقات بازی ایجاد نمیکنند. مشکل دیگر، پایانبندی بازی بود که با یک پلات توییست خاتمه مییافت؛ پلات توییستی که خیلیها آن را ضعیف میدانستند.
اما در نظر داشته باشید در مورد مجموعهای به نام فال اوت حرف میزنیم که با نسخهی سوم و New Vegas، دو تا از بهترین نقشآفرینیهای تاریخ را ارائه داده بود و با توجه به فاصلهی زمانی نسبتاً زیادی که بین نسخه سوم و چهارم وجود داشت، همه منتظر یک شاهکار بودند. همین انتظارات بالا، موجب شدند Fallout 4 نتواند در حد و اندازههای دو نسخه قبلی محبوبیت پیدا کند. اما از طرف دیگر، خیل عظیمی از طرفداران جدید که تا قبل آن با این مجموعه آشنایی نداشتند، به آن علاقهمند شدند. به عنوان کسی که Fallout 4 اولین تجربهی او با این مجموعه بوده میتوانم بگویم فال اوت ۴ برای یک طرفدار جدید چیزی کم نداشت و در اکثر زمینهها میدرخشید. حتی پس از تجربهی نسخههای پیشین اعتقاد دارم گیمپلی نسخهی چهارم بسیار جذابتر از بازیهای قبلی مجموعه بود. اضافه شدن Power Armor و طراحی والتها نیز عالی بودند و شاید این همه نقدی که طرفداران قدیمی به Fallout 4 دارند، بخاطر کیفیت بینظیر نسخه سوم و New Vegas بود، نه به خاطر اینکه Fallout 4 بازی ضعیفی است.
البته بسته الحاقی Far Harbor که با فاصله زمانی حدود یک سال از بازی اصلی منتشر شد، تا حدی انتقادات وارد شده به بازی چهارم را تعدیل کرد. این بازی موفق شد تا با روایتی بسیار جذاب و فضاسازی خوبی که داشت، محبوبیتی بیشتر از بازی اصلی کسب کند، تا حدی که از آن به عنوان یکی از بهترین DLCهای تاریخ یاد شود.
Fallout 76 بازی بعدی مجموعه بود که در اکتبر سال ۲۰۱۸ منتشر شد. احتمالاً خیلی از شما بلبشویی که این بازی راه انداخت را به خاطر داشته باشید. انتشار بازی همانا و نمرههای افتضاح منتقدین همان! بازی در مدتی کم موفق (!) به کسب متای دور و بر ۵۲ شد که نه تنها برای مجموعهی پرافتخاری مانند Fallout، که برای هر مجموعهی دیگری نیز یک آبروریزی تمام عیار به حساب میآمد. شاید اگر بازی لانچ موفقی داشت، آنقدر نامش سر زبانها نمیافتاد! پروژهی آنلاین بتسدا با شکست سختی مواجه شده بود و این همه هزینه باید به نحوی جبران میشدند.
البته به نظرم نقد یک بازی آنلاین در بَدو انتشار کار صحیحی نیست و تقریباً تمام بازیهای آنلاین در چند ماه اول لانچ، با مشکلات مختلفی مواجه میشوند. البته شاید این مشکلات مانند Fallout 76 شامل کرشهای پیدرپی، عدم وجود NPC و دهها مشکل عجیب و غریب دیگر نشوند، اما هنوز هم نمیتوان گفت که Fallout 76 تنها بازی آنلاینی بود که در هنگام لانچ مشکلات این چنینی داشت. خوشبختانه شرکتی قدرتمند مانند بتسدا پشت این بازی بود که توانست در طی چند سال، آن را از جهات مختلف بهبود دهد. اکنون که شش سال از انتشار اولیهی بازی میگذرد، Fallout 76 به یک بازی کاملاً مفرح و لذتبخش تبدیل شده که تجربهاش برای هر طرفداری خالی از لطف نیست.
یک سال پس از این بازی نیز نسخهی آنلاین Fallout Shelter عرضه شد که در واقع تغییریافته و آنلاینشدهی (!) نسخهی آفلاین این بازی بود که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. از آنجایی که Fallout Shelter یک بازی استراتژی/مدیریتی بود، تاثیر خاصی بر افزایش یا کاهش محبوبیت این سری نداشت. اما اگر عاشق این سری هستید و میخواهید حتی در گوشی هم فال اوت بازی کنید، این نسخه میتواند شما را تا حدی سرگرم کند.
از سال ۲۰۱۹ تا امروز، دیگر عنوانی با نام فال اوت عرضه نشده و به نظر میرسد تمرکز اصلی بتسدا در حال حاضر روی مجموعهی Elder Scroll است و انتشار نسخهی پنجم فال اوت، به تاریخ انتشار Elder Scrolls بستگی دارد. در خوشبینانهترین حالت، احتمالاً هنوز چند سالی با انتشار فال اوت ۵ فاصله داریم و احتمالاً در این مدت، سرمایهگذاریهای بتسدا برای بهبود پروژهی Fallout 76 ادامه داشته باشد.
از بازی تا سریال
با اینکه پنج شش سالی است از بازی جدیدی با نام فال اوت خبری نیست، اما به تازگی سریال جدیدی با این نام در آمازون پرایم روی آنتن رفته که تا حد زیادی توانسته مخاطبان بازی را جذب خود کند. به نظر میرسد برخلاف بازیهای ساخته شده بر اساس فیلم، جدیداً سریالها یا فیلمهای ساخته شده بر اساس بازیها با بازخورد خوبی مواجه میشوند. چند ماه پیش سریال جدید The Last of Us نیز توانست نظر بسیاری از طرفداران فیلم و سینما را به خود جلب کند. حتی سریال موفق ویچر نیز با اینکه بیشتر از رمان آن برای داستان سرایی استفاده کرده بود، چندین جا از بازی سوم به عنوان رفرنس بهره میگرفت.
سریال فال اوت با اینکه شخصیتهایی جدید به داستان اضافه کرده و در برخی جاها روایت را بر حسب نیاز تغییر داده، هنوز هم در تکتک سکانسهایش از بازی و اتفاقات آن الهام میگیرد. از پیام معروف و استرسآور «Please Stand By» گرفته تا رنگبندی زرد و آبی و همچنین تم گرم و طنزآلود سریال، همگی مخاطب را به بازیهای این مجموعه ارجاع میدهند. این سریال با بازی خوب اِلا پرنل (Ella Purnell)، والتون گاگینز (Walton Goggins) و چند بازیگر ماهر دیگر به خوبی توانسته حس و حال بازی را به هر طرفداری انتقال دهد و اگر دلتان برای یک فال اوت جدید تنگ شده، این سریال میتواند تا حد خوبی این دلتنگی را برطرف کند!
تا انتشار محصول جدیدی با نام فال اوت، باید صبر کرد و دید سازندگان چه تغییراتی را برای این سری در نظر گرفتهاند. تا آن زمان به خاطر داشته باشید هر چیزی هم که تغییر کند، «جنگ هیچگاه تغییر نمیکند»!