بازی های ویدیویی قدیمی معروف

نوستالژی یا حتی دقیقتر: بازی های ویدیویی قدیمی تیغی دولبه است. گاهی مفرح جان هستند و گاهی مضر، شاید حتی بتوان گفت سیر کردن در نوستالژیها و خاطرات کودکیمان بعضی مواقع به نوعی خودآزاری است. هرچه نباشد، خاطرات ایام گذشته یادآور چیزها یا کسانی هستند که در حال حاضر ممکن است به هر دلیلی غایب باشند. در ادامه با بخش مقالات بازی و مقاله معرفی بازی های ویدیویی قدیمی معروف همراه ما باشید.
فهرست بازی های ویدیویی معروف قدیمی
در این مقاله میخواهیم آلبوم بازیهای کودکیمان را باز کنیم، بازی های قدیمی معروف را. آلبومی مملو از خاطرات و باورهای کودکی و نوجوانی؛ دورانی که باید دست به دامان سیدیها میشدیم… .
- توجه داشته باشید که در لیست بازی های معروف قدیمی سعی کردهایم از هر سبک بازیهای ویدیویی، حداقل یک بازی در این لیست حضور داشته باشد.
- بازی های ویدئویی قدیمی معروف در این لیست براساس ترتیب خاصی نیستند و ابتدا یا انتها بودن یک بازی دلیل بر برتری آن نیست.
- انتخاب گیم های معروف قدیمی بر اساس سلیقه نویسنده بوده است و ممکن است یک بازی خاطرهانگیز برای شما در این لیست حضور نداشته باشد. شما هم میتوانید در قسمت کامنتها لیست خود را ارائه دهید.
در کنار بازی های قدیمی معروف نیز بخوانید: بهترین بازی های سری Assassin’s Creed | فهرست ۱۵ عنوان برتر
شلیک با این اسلحه که برق پرتاب میکرد، لذتی فراموشنشدنی داشت!
بازی بازگشت به قلعه ولفنشتاین همیشه برای من حال و هوای خاص خودش را داشته است. از همان پیشنمایش سینماتیک قبل از شروع بازی، تا تصویر شخصیت اصلی یعنی B.J Blatzkovitch در صفحهی اصلی بازی، همیشه احساسات گوناگونی میگرفتم و میترسیدم. برای همین همیشه تا مرحلهای که باید به درون یک مقبره قدیمی با مردگان میجنگیدید، میرفتم و سپس ادامه نمیدادم و یا دست به دامان اعضای بزرگتر – و البته نترستر- خانواده میشدم!
اما جدای از خاطرات شخصی، بازی بازگشت به قلعهی ولفنشتاین، دستاورد بزرگی برای شرکت id software بود. بازی یک تور همه جانبه از دو سبک وحشت و شوتر اول شخص بود. اعضای id software به خوبی حال و هوای علمی- تخیلی و گوتیک نسخهی ۳d را درک کرده بودند و تلاش سترگی در بازسازی آن انجام داده بودند. بازی ارجاعات غیرمستقیم جالبی داشت، از حال و هوای قلعهی «دکتر فرانکنشتاین» در مرحلهی اول تا آخرین مرحلهی بازی که اگر عادلانه بخواهیم قضاوت کنیم کاملا حال و هوای فیلم ارتش تاریکی ساختهی «سم ریمی» را داشت.
در سوی دیگر، تعداد کمی از افراد در ایران بازی بازگشت به قلعه ولفنشتاین را روی کنسول تجربه کردهاند. پورت مخصوص این بازی برای کنسول چیزهای جدیدی برای ارائه داشت؛ برای مثال نام بازی پسوندی موسوم به Operation Resurrection داشت و از همان اول دو مرحله جدید را تجربه میکردید. مراحلی که در قاهره و در محیطی کاملا متفاوت میگذشتند و از این قرار بودند که بلاتزکویچ و مامور اکس باید به دنبال چیستی عملیات نیروهای نازی در اهرام ثلاثه میگشتند. این مراحل مستقیما متصل میشدند به نخستین مرحلهی پورت رایانه که در قلعهی ولفنشتاین میگذشت و مامور اکس را در حین شکنجه میدیدیم.
اخبار: به نظر میرسد بازی Wolfenstein 3 در حال توسعه است.
بازی حال و هوای خودش را با وجود این دو مرحله بسیار بهتر منتقل میکرد و زودتر با دشمنان زامبیگونه روبرو میشدیم. در نسخه pc به نوعی روبرویی با این دشمنان متفاوت کمی ناگهانی است، زیرا به شخصه مدتها طول کشید تا فهمیدم که نباید به سپر این دشمنان شلیک کرد!
مکس پین در کنار معشوقهاش مونا؛ یک ماجرای نئونوآر در شبهای بارانی نیویورک
ممکن است بعضی از خوانندگان معترض شوند که نسخهی نخست بازی مکس پین بیشتر نوستالژیکتر است. نظراتشان مغتنم، اما بازی مکس پین ۲ بود که به نوعی انقلاب در سری بازی مکس پین ایجاد کرد. سم لیک که خودش را به عنوان یک نویسنده ی چیرهدست برای این فرانچایز جاانداختهبود، در بازی مکس پین ۲ به اصل هدفش که نوشتن یک داستان در ژانر نوآر بود، نزدیکتر شد و چهرهی به شدت ملموستری از این کارآگاه عبوس و خوشصدا به ما نشان داد.
بازی مکس پین ۲ به نوعی انقلاب گرافیکی در آثار رمدی و راکستار بود. فیزیکهای به شدت خاص و واقعگرایانه شخصیتها (که غول آخر هم به نوعی پزدادن سازندگان از فیزیک بسیار قدرتمند بازی بود) تا چهرههایی که به شدت خوب اسکن شده بودند؛ حتی هنوز ویدیوهای مقایسهی چهرهها با بازیگران آنها را میتوان یافت و متعجب شد.
از حیث داستان، دیگر مکس آن «مردی که هیچ چیز برای از دست دادن ندارد» نبود. دیگر ماشین کشتار تکنفره نبود، بلکه بسیار آسیبپذیرتر از قبل شده بود و حالا شخصیتی شکننده که بار غمهای گذشتهاش را دارد، با بازیبازان روبرو میشد. پس از اینهمه فراز و نشیب احساسی، مکس دوباره با غم بزرگ گذشتهاش روبرو میشد و عاشق زنی دیگر میشد، درحالی که افرادی مانع عشق وی بودند.
بازی مکس پین ۲ تغییرات خلاقانهای نیز در گیمپلی ایجاد کرده بود. برای مثال مراحل اسکورت به مراحل بازی اضافه شده بود. ناگفته نماند که در چند مرحلهی یکسوم پایانی بازی، باید کنترل شخصیت «مونا ساکس»، معشوقهی مکس را بدست میگرفتید.
بخوانید: تاریخچه بازی Max Payne | روزگار خوش مکس پین
گرافیک نهچندان چشمنواز بازی، که حتی در زمان خودش هم خوب نبود…
در ایران شاید به اندازهی دیگر عناوین شوتر اول شخص تکنیکال شناختهشده نباشد، اما طرفداران خاص خودش را داشته و دارد. از نسخههای اولیهی بازی که معمولا خط داستانی بخصوصی نداشتند تا نسخهی سقوط شاهین سیاه، همگی در دورهای خاص بر روی کامپیوترهای خانگی نصب میشدند و شاید دلیل اصلی آن نیز این بود که (حداقل در تجربه اینجانب) در طی سالیان ۸۵ تا ۸۸ شمسی، در بازار فروش سیدیها، این مجموعه بازی، مقوله بسیار داغی شده بود.
برای مثال با قیمتی حدود سه هزار تومان، یک مجموعه بازی شوتر میخریدید که میان دیگر عناوینش بازیهای سری بازی دلتا فورس نیز میتوانست باشد. همهی اینها در حالی بود که در حدود سالیان ۲۰۰۵ بحث اقتباس از حادثه سقوط شاهین سیاه بسیار داغ بود (داستان از این قرار بود که نیروهای آمریکایی سوار بر هلیکوپتر شاهین سیاه که بنا بر ادعای آمریکا، غیرقابل سقوط بود؛ در حال اجرای عملیاتی در موگادیشو، با برخورد آرپیجی سقوط کردند و میان نیروهای سومالیایی گیر افتادند و تعداد زیادی از آنها به کام مرگ رفتند).
ریدلی اسکات کارگردان شهیر سینما، فیلم بسیار خوبی از روی آن حادثه اقتباس کرد که با اقبال میان مخاطبان روبرو شد و حالا نوبت دنیای ویدیوگیم بود که عقب نماند. اعضای شرکت team saber دست به کار شدند و بدین ترتیب دلتا فورس: سقوط شاهین سیاه عرضه شد.
گرچه بازی بسیار عادی و حتی از دید منتقدان بازی متوسطی بود، ولی برای بازیبازان ایرانی خاطرهساز شد. بازی تعدادی مراحل خطی را دارا بود و معمولا تعدادی از هدفها را به بازیباز میداد. گیمپلی بازی هم زیاد به خلاقیت محلی نمیگذاشت، و تغییرات گیمپلیاش از مراحل ریل- شوتر یا دستیابی به هدف فراتر نمیرفت؛ هرچند که در میانهی یکی از مراحل باید با تمساحها مبارزه میکردید و این تنوع به نسبت جذابی بود. اما چه میتوان گفت؟ بسیاری از بزرگسالان فعلی ایران با این بازی خاطره دارند.
نورپردازی و رنگ این نسخه بسیار به اتمسفرش کمک میکرد.
نوشتن در مورد اینکه کدام یک از نسخههای سری بازی نید فور اسپید برای بازیبازان ایرانی نوستالژیکتر است، کاری سخت و چه بسا غیرممکن است! تعدادی از متولدین اوایل دههی هفتاد با نسخه underground، متولدین اواخر دهه هفتاد و اوایل هشتاد با دو نسخهی Most wanted و Carbon خاطره دارند. بازی Need For Speed: Most Wanted در سطح جهانی کالت و خاطره انگیز است پس برای این مقاله تصمیم بر آن گرفتم تا برادر مهجورتر اما به همان اندازه نوستالژیکش را انتخاب کنم؛ یعنی بازی Need for Speed: Carbon.
بازی نید فور اسپید: کربن دقیقا نسخه متضاد «تحت تعقیب»(Most Wanted) از لحاظ ظاهری بود. از محیط ابری و زردگون نسخهی قبل، ناگهان بازیباز با محیطی که تماما شب و تاریکی بود روبرو میشد. نورپردازی یکدست تحت تعقیب جای خود را به نورپردازی نئونی شهر پالمونت در کربن میداد. بازی Need For Speed: Carbon از لحاظ نمرات انتقادی، کمی پایینتر از برادر بزرگش مینشیند اما این دلیل کمتر بودنش نیست.
در این نسخه بازیباز با داستانی به مراتب جدیتر روبرو میشد و این را همان مرحلهی اول (که به نوعی ادامه آخرین مرحلهی تحت تعقیب نیز بود) گواهی میداد. بازیباز حالا با شهری روبرو بود که نه تنها پلیسهایش تشنهی خون او بودند، بلکه باید برای اثبات خودش با اربابان مسابقات زیرزمینی شاخ به شاخ میشد و خود را اثبات میکرد. هرچه نباشد حدس زدنش سخت نیست که هیچکس نمیتواند غول آخر نفسگیر بازی را که در جادههای گردنهای مسابقه میداد و با یک حرکت اشتباه کلک گیمر را میکند، فراموش کند.
شاید برایتان جالب باشد: استودیو Criterion بازی جدید Need For Speed را میسازد.
جدای از آن، کربن چند نوع مسابقهی تازه نیز داشت. دیگر از مسابقات drag racing که در تحت تعقیب میدیدیم خبری نبود و جای آنها را مسابقات Drift گرفته بودند. این تفاوت دو دسته خاص از بازیبازان را پدید آورد: سرعت یا تکنیک. سپس سلیقهی ماشینیشان را نیز شکل داد. افرادی مثل من که عشق Drift داشتند، ماشینهای ژاپنی را در بزرگسالی پسند کردند و افرادی که طرفدار مسابقات سرعتی بودند، طرفدار ماشینهای قدرتمند یا پرشتاب شدند.
از لحاظ شخصیساز ماشینها، بازی نید فور اسپید: کربن چیزی نسبت به آن سیستم از قبل بینقص تحت تعقیب و زیرزمینی(Need For Speed: Underground) اضافه نمیکرد؛ هرچند، چه کسی میتواند منکر شود که ساعتها وقت پای ویرایش شکل و شمایل ماشینش در این بازی نگذاشته است؟
کافی بود تا نمسیس به شما برسد تا چنین صحنهای را شاهد باشید…
مسلما درباره اینکه میان نسخه دوم و سوم سری بازی رزیدنت اویل، کدام نوستالژیکتر است، همیشه بحث بوده. اما فکر نمیکنم که هیچکدام از بازیبازان ایرانی که پلیاستیشن (۱) داشتند، منکر این شوند که با تعقیب و گریزهای بیوقفه نمسیس، نفسبٌر شده و ترسیدهاند. بازی رزیدنت ایول ۳ در ایران به لطف آنتاگونیست سخت جان کریه منظرش، بسیار معروف شد. درست به خاطر دارم که شمایل نمسیس در بعضی از گوشیهای دکمهای جوانترها، تصویر زمینه بود. احتمالا طنین تنها سخن این موجود، با صدای نکرهاش در گوش بسیاری از افراد هنوز میپیچد: STARS!
پس از موفقیت چشمگیر نسخهی دوم، کپکام فرمول پولسازی و درستسازی را یاد گرفته بود و در فاصله زمانی کمتر از یکسال، دوباره همان موفقیت را تکرار کرد! بازی رزیدنت اویل ۳ تفاوتهای بسیاری با نسخههای قبلی داشت، بخصوص نسخه دوم. بازی یک درجه سختتر شده بود! نه تنها تعقیبکننده شما غیرقابل کشتن بود و تنها برای مدتی کوتاه از پا درمیآمد، بلکه به شدت نیز سریع بود و توانایی جاخالی دادن را نیز داشت!
فکر نمیکنم هیچکس آن صحنه خوفناک و نفسگیر ورود نمسیس از پنجره را فراموش کرده باشد! دیگر خبری از دو پروتاگنیست که موازی یکدیگر پیش میرفتند نبود. گیمر کنترل «جیل ولنتاین»، یکی از اعضای STARS را برعهده داشت. وی برخلاف لیان اس. کندی هدفی مبنی بر کشف ریشهی ویروس تی نداشت بلکه تنها یک هدف داشت: اینکه توسط موجودی با دو و نیم متر قد و صورت جهنمی تکه و پاره نشود!
نمسیس خود به تنهایی نیز آنتاگنیستی به شدت خوشساخت بود، چه از حیث ظاهر و چه از حیث روایت. علاوه بر نامیرا بودنش، همیشه در فاصله یک قدمی بازیباز قرار داشت و حس تهدید را در تمام بازی میپراکند. جدای از اینکه در طی روایت بازی، بسیاری از شخصیتهای آشنای ما و جیل را در چشم بههم زدنی به دیار باقی میفرستاد و در آخرین لحظه نیز حتی متوقف نشد تا شخصیت Carlos را کشت؛ و سپس جیل در مبارزهای نفس گیر نابودش کرد. حیف که کپکام نتوانست رسالت خود در ادای احترام به این بازی را در نسخه Remake ادا کند، نسخه بازسازی شده این بازی به معنای واقعی یک تجربه خام و ناقص از آن شاهکار سال ۱۹۹۹ است.
همچنین بخوانید: بررسی بازی Resident Evil 3 Remake؛ پرونده، داستان، گیم پلی و تریلر
-:«آقا بازی دخترونه چی دارید؟» بر طبق همین الگو فرانچایز sims به عنوان یکی از بازیهای اصطلاحا دخترونه جا افتاده بود و خاطرات بسیاری را در اذهان بوجود آورد. البته که پس از نصب، دیگر محدودیت جنسیتی برای این بازی وجود نداشت، و تمام پسران و دختران خانواده و فامیل، معتاد ساخت رویای آمریکایی خود میشدند!
فضای خالی از استرس، اعتیادآور و پر از آزادی عمل، سری بازی سیمز را به یک سرگرمی برای ساعات متمادی تبدیل میکرد. ساخت یک کاراکتر با تمام جزئیات و لباسها و ظواهر باب طبع گیمر، ساخت یک خانهی شاهپسند با تمامی امکانات و سپس یافتن نیمهی گمشده شخصیت، چنان احساسی از رضایت به بازیباز میداد که تا مدتها این احساس همراه شما بود که انگار این اتفاقات برای خود شما افتاده است! و هر وقت خانه کاراکتر آتش میگرفت یا به مشکل دیگری دچار میشد، ناراحتیاش دست کمی از ناراحتیهای دنیای واقع برای ما نداشت.
همینطور در دنیای بازی بخوانید: با آمارهای جالب بازی The Sims 4 همراه باشید!
در بازی sims شما خدای دلسوز شخصیتهایتان بودید و میخواستید آن زندگیای که شاید در واقعیت نصیب همهمان نشود را آن شخصیت مجازی داشته باشد! البته ناگفته نماند، سری بازی sims در ایران مشکل بزرگی برای بازیبازان ایرانی ایجاد می کرد و آن هم نبود پشتیبانی از زبان فارسی بوده و هست. برای مثال به شخصه مدتهای طولانی درگیر چگونگی لولهکشی و نصب توالت در این بازی بودم! به همین علت نیز، آن انیمیشن خنده دار این پا و آن پا کردن شخصیت وقتی دستشوییاش میگرفت را هیچوقت از یاد نمیبرم.
مراحل برفی و بارانی این بازی به سخت بودن شهره بودند
فکر نمیکنم بدون اشاره به دو بازی I.G.I بتوان از عناوین رترو و نوستالژیک صحبت کرد. گرچه که هر دوی این عنوانها در خارج از ایران لطف ندیدند و بازیهای متوسطی تلقی میشدند، ولی در ایران، خاطرات درصد بسیار بزرگی از مردم را تشکیل میدهند؛ مشکلات و سختیهای نسخه اول IGI به نوعی خاطره عمومی برای ایرانیان شده است. احتمالا درصد بسیار بزرگی از مردم بر روی این حقیقت واقف و موافق باشند که آخرین مرحلهی قسمت اول این بازی برای کودکی در سنین هفت یا هشت سال یا کمتر و بیشتر، غیرممکن بنظر میرسید.
چرایی وجود بازی IGI در سیستم رایانههای ایرانیان، سوالی است تقریبا همگانی. اصلا چه شد که همه با این بازی آشنا شدند؟ دلیل اصلی آن احتمالا بازمیگردد به فراگیر شدن رایانهها قدیمی در طبقه متوسط جامعه ایران. اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد شمسی مصادف بود با ورود رایانه به سیستم اداری ایران؛ به همین علت در اکثریت خانههای طبقه کارمند و متوسط، یک سیستم رایانه (با آن کیسهای سفید و خاطرهانگیزشان) یافت میشد.
از سوی دیگر اوایل دهه هشتاد تب فراگیری درباره یادگیری رایانه میان کودکان و حتی زنان خانهدار افتاد و به خاطر دارم که بازار کلاسهای آموزش کامپیوتر بسیار داغ شد. همه اینها به نوجوانان یا کودکان آن دوره فرصت میداد که بازی کردن را روی آن سیستمها تجربه کنند. اما به میدان آمدن خود بازی IGI احتمالا دلیل دیگری داشت، برای مدتی طولانی در اکثریت ویدئوکلوپها به محض خواستن یک «بازی تفنگی» به احتمال بسیار زیاد بازی IGI را دستتان می دادند.
در بخش اخبار بخوانید: استودیو توسعه دهنده بازی I.G.I Origins یعنی Antimatter Games تابستان امسال بسته میشود
چنان که گفتیم، بازی IGI در خارج از ایران آنچنان کالت نشد. دلایلش هم عیان بودند: گیمپلی خشک، هوش مصنوعی بسیار ضعیف، نبود سیستم ذخیره درست و حسابی، گرافیک و انیمیشنهای خشک و داستان نه چندان گیرا و به شدت کلیشهای؛ همگی باعث شکست قسمت اول آیجیآی شدند. بعدها شرکت Codemasters تلاشی دیگر در احیای این سری کرد و بازی IGI 2: Covert Strike را عرضه کرد. تلاشهای بسیاری نیز برای رفع اشکالات نسخه قبل کردند. مثلا برای واقعگرایانهتر کردن بازی از یک مشاور نظامی بهره بردند و سیستم ذخیره به آن اضافه کردند، اما در حین عرضه باز هم همان آش شد و همان کاسه.
نسل امروز احتمالا بازی Duke Nukem را فقط با نسخهی ضعیف سال ۲۰۱۱ یعنی Forever بهخاطر آورند، اما قدیمیترها به خوبی خاطرات بازی Duke Nukem 3D را بر روی سیستمعامل داس به خاطر میآورند. این بازی در زمان خودش مانند شهر فرنگ برای کودکان قدیم بود. صفحه مطلقا سیاه سیستم عامل داس، که فقط و فقط کد میفهمید ناگهان با نوعی ورد جادویی که برای اجرای بازی به آن میدادید، به صفحهای رنگی پر از جذابیت باز میشد که ساعتها میتوانست سرگرمتان کند.
این عنوان برخلاف بعضی از بازیهایی که تابهحال در این لیست بررسی کردهایم، در خارج از ایران نیز بسیار پرطرفدار بود و در کنار سایر عناوین رترو شوتر اول شخص نظیر بازی Shadow Warrior و نسخه های اول سری بازی Doom، بسیار معروف بود. بازی Duke Nukem 3D حاوی جذابیتهای خاص خودش بود، اسلحههای بزرگ با صدایی دلچسب داشت و با وجود سخت بودن بعضی از مراحل، همواره حس برتری از دشمنان را میداد. مراحل گوناگون بودند و پر از نکتههای خاص که یافتن بعضی از آنان به همین راحتیها نبود و از همهی آنها بهتر، شیطنتها و شوخیهای بزرگسالانه، دوک را به شخصیتی فراموشنشدنی تبدیل می کردند.
شاید بازیبازان ایرانی زیاد شوخیهای دوک را متوجه نمیشدند، ولی هیچگاه صدای مردانه و ابرقهرمانی وی را از یاد نخواهند برد. نکتهی جالب قضیه اینجاست که این بازی در سال ۱۹۹۶ منتشر شد؛ هرچند که در کمال تاسف سالیان سال است که روند پولپرستی صنعت بازی، از بازی دوک قطع امید کرده و او را تبدیل به کالایی کرده که احتمالا با یک الی دو دلار میتوانید پوستهی شخصیت او را در یک بازی بخرید.
در این نسخه، به محض شلیک به ماشینها، به طرز عجیبی تیرتان به چرخهایشان میخورد!
انتخاب از میان عناوین سری بازی Grand Theft Auto تقریبا غیرممکن بهنظر میرسد. پس با توجه به این نکته که اکثریت بازیبازان ایرانی سایر نسخههای جیتیای را مثل کف دستشان بلدند، تصمیم بر آن گرفته شد تا نسخهای مهجورتر از سری بازی GTA را انتخاب کنم. بازیای که در کمال خوشساخت بودن، به شدت کم دیده شد، چه در ایران و چه در جهان.
شاید دلیل اصلی قدر ندیدن بازی GTA Vice City Stories در ایران، ناموجود بودن این بازی برای رایانه بود زیرا که نسخهی رایانه این بازی جز با شبیهساز بهدست نمی آمد چرا که شرکت راکستار این بازی را مخصوص کنسول PSP و پلیاستیشن ۲ عرضه کرد. شاید ایرانیانی که پلیاستیشن ۲ داشتند این اثر را تجربه کرده باشند.
بازی GTA Vice City Stories حدود دو سال قبل از خود بازی GTA Vice City را روایت می کند. «ویک» سرباز جدی و وظیفهشناس ارتش آمریکاست که هدفش دادن خرج برادر مریضش است، اما پس از اخراج شدن از ارتش؛ ویک در خط خلاف میافتد و رفته رفته تبدیل به یکی از مهمترین چهرههای خلافکار وایس سیتی میشود. ویک ونس شاید یکی از همذات پندارانهترین شخصیتهای سری بازی GTA باشد که نمونهاش را فقط در شخصیت خارق العاده «نیکو بلیک» در نسخه IV دیده ایم.
شاید جالب باشد که بدانید: مدت گیم پلی بازی GTA VI مشابه GTA V است
از حیث گیمپلی، بازی جیتیای داستانهای وایس سیتی(GTA Vice City Stories) بسیار نوآورتر از نسخههای قبلی خودش است. در این نسخه، سازندگان دو عنصر اصلی نسخههای Vice City و San Andreas را ادغام کردهاند. در بازی جیتیای سن آندریاس شما باید در محلهای جنگ راه می انداختید و تصرفش میکردید. در وایس سیتی نیز باید یک کاسبی را میخریدید و مراحلش را تکمیل میکردید؛ در داستانهای وایس سیتی با ترکیب هر دوی اینها در قالب چیزی به نام Asset Building روبرو هستیم.
نخست باید یک کاسبی که متعلق به دستهی رقیب است را نابود، و سپس آن را خریداری کرده و مراحلش را تکمیل کنید. بازی جیتیای داستانهای وایس سیتی خلاقیتهای دیگری نیز داشت، برای مثال سیستم مشتزنی بسیار جذابی در بازی گنجانده شده بود که نمونهاش تا بازی GTA IV دیگر دیده نشد. حتی این بازی قابلیت خفهکردن، یقهگرفتن و اجرای سایر حملات را داشت.
سری بازی مورتال کامبت، نماد خاطرات مشترک بسیار زیادی در میان همه بازیبازان است. چه در خارج که در گیمکلابها، پای ماشینهای آرکید مورتال کامبت ۳ صف میبستند. و چه در ایران که در گیمنتهای محلی تعداد زیادی از بچه دور یک تلویزیون لامپی قدیمی که یک دستگاه سگا جنسیس به آن متصل بود؛ تجمع میکردند و صدایشان از بیرون مغازه قابل شنیدن بود. در آن زمان اگر کسی توانایی اجرای Fatality را داشت، در حکم متخصص این بازی دیده میشد و کل محل احترام برایش قائل بودند!
در ایران روند بازی کردن کامبت (یا بقول قدیمی ها با آن تلفظ اشتباهشان: کومبات!) کاملا غریزی و شهودی بود. معمولا کسی نمیدانست چگونه به move list یک کارکتر نگاه کند یا اگر هم میدانست، از این که کدام حرکت، کدام فن را اجرا میکند مطلع نبود. هرگونه حرفهای شدن در بازی Mortal Kombat حاصل ساعتها تمرین پای کنسول سگای گیمنت و کش رفتن اسکناسهای بیست تومانی از جیب والدین بود!
بازی Mortal Kombat 3: Ultimate را از عمد انتخاب کردم زیرا کمتر دیدهام کسی از دو نسخه اول یا حتی نسخهی عادی قسمت سوم صحبت کند. نسخهی Ultimate شخصیتهای بسیار بیشتری نظیر Shiva، Ermac، و یا حتی Kabal را داشت. همیشه این نسخه نقل جمعها بود و شخصیت محبوب نیز یا «اسکورپین» یا «نوب سایبات» بودند، زیرا هر دوی این شخصیتها فن بهخصوصی داشتند که حریف را گیج میکرد و فرصت برای ضربات بیشتر به گیمر میداد.
برای من فراموشکردنی نیست که چگونه کل فامیل پای تلویزیون جمع میشدند و یک نفر دسته را به دست میگرفت و اطرافیان به او راهکار برای شکست حریف آخر برج، یعنی، Shao Khan را میدادند؛ این مورد احتمالا یکی از نخستین موارد تجربهی استرس دسته جمعی در میان نسل ما باشد. البته همانطور که وقتی Shao Khan را شکست میدادیم و او منفجر میشد (با آن انیمیشن ابتدایی و خندهدارش) همگی شاد میشدیم و نفس راحتی میکشیدیم.
در دنیای بازی بخوانید: بهترین جنگجویان بازی Mortal Kombat 1
نوع خاصی از کنسول سگا جنسیس در بازار موجود بود که بدون نیاز به اتصال نوار بازی، چند بازی را از قبل به صورت نصبشده در حافظهاش داشت. یکی از این بازیها بازی Sonic The Hedgehog بود. موسیقی اول بازی و دست تکان دادن سونیک برای خیلی از افراد غیرقابل فراموشی است.
از همان مرحلهی اول که در میان دشتی سرسبز میگذشت، بازیباز با گیمپلی آسان و بسیار راحتی روبرو میشد که بسیار نیز اعتیادآور بود. پس از هر دو الی سه مرحله نیز باید با «دکتر اگمن»، آنتاگنیست بازی مبارزه میکردید. اگمن سوار یک دستگاه پرنده بود و باید با پریدن به دستگاه پرندهاش ضربه میزدید تا منفجر شود و در هر دنیای بازی سلاح اگمن تغییر میکرد و به نوعی مبارزه را برای شما سختتر میساخت.
بازی متشکل از چند دنیا بود. یکی از آنها همان دشتی بود که پیشتر گفتم و دنیای دیگری نیز بود که در میان ساختمانها و دشمنانی خرچنگی میگذشت. میان هر دنیا یک مرحلهی تشویقی نیز بود که در یک نقشه و مدت محدود سونیک باید تا آنجا که میتوانست حلقه و امتیاز جمعآوری میکرد. در این مراحل نقشه بازی به طور خودکار درحال گردش بود و به یاد دارم که در دوران کودکی پس از اینکه این مراحل را به پایان میرساندم تا کمی بعد سرگیجه میگرفتم.
همچنین بخوانید: نقدها و نمرات بازی Sonic Frontiers منتشر شدند
شرکت سگا پس از مدت کوتاهی بازی سونیک دو را نیز عرضه کرد و از همان موقع نشان داد که به خوبی پتانسیل این خارپشت آبی برای درآمدزایی را کشف کرده است. سونیک هم مانند خود سگا فراز و نشیبهای بسیاری داشته، از روزهای پول پارو کردنش گرفته تا شکست فجیع نسخه ی ۲۰۰۶ همگی در کارنامه او هستند. اما مهمتر این است که سونیک در میان گیمرهای ایرانی، چه در بازیاش یا چه در انمیشن سریالیاش، جایگاهی نوستالژیک و غیرقابل فراموشی دارد.
اتمسفر تیره و تاریک بازی به طور خارقالعادهای گیرا بود
بازی محکوم: ریشه های بزهکاری در نوع خودش نوآوری بزرگی بود، شرکت سازنده اش monolith که سرمست از موفقیتهای بازی F.E.A.R بود، کامل تن به ژانر وحشت داد و با الهام از فیلم Se7en ساخته «دیوید فینچر» یک بازی را در ژانر وحشت و کارآگاهی ساخت. بازی از تم تاریک و تیرهای نظیر همان فیلم Se7en استفاده میکرد و گیمر را در کفشهای کارآگاهی می گذاشت که باید جنایتی که به اسم خودش تمام شده بود ولی کار یک قاتل زنجیرهای بود را پاک میکرد.
در همان یک سوم ابتدایی بازی، شخصیت اصلی مرز بین خیال و واقعیت را از دست میدهد و وارد دنیایی کابوسگونه میشود که باید با دشمنان جدید و کریه منظرتری مبارزه کند. بازی به خوبی حس تعلیق را در بازیباز ایجاد میکرد و به موقع حتی با یک صدای کوچک میتوانست چنان شما را بترساند که از جا بپرید. طراحی مراحل بازی به غایت زیبا و در عین حال چندشآور بود و تنوعشان از مراکز خرید قدیمی و از کار افتاده تا کتابخانههای متروک میرفت. ناگفته نماند که بازی بسیار کم بر اسلحههای گرم تکیه میکرد و گیمر را مجبور میکرد تا نبرد تن به تن خونین را ترجیح بدهد.
مسئله نوستالژیک و رترو شدن بازی Condemned در ایران مدیون دوبله نه چندان خوبش بود. این بازی در قالب دیسکهایی که روی آنها با فونت بزرگی نوشته شد بود: با دوبله فارسی! عرضه میشد و بسیاری از بازیبازان آن را به این طریق تجربه کردند. متاسفانه بازی Condemned با انتشار نسخه دومش به علت انحصاری بودن برای کنسولها، دیگر در ایران زیاد تجربه نشد، هرچند که دست کمی از نسخه اول نداشت و المانهای قابلی برای ارائه داشت.
احتمالا به خوبی صدای این تصویر را می شنوید…
همه بازی Stronghold Crusader را با دوبله خارقالعاده شرکت دارینوس به یاد میآورند. اصلا مگر آن صدای دلانگیز که از خالی بودن انبارها خبر میداد یا کمانداران عرب را صدا میزد، میتوان فراموش کرد؟
بازی «قلعه»، از سیستم گیمپلی سادهای بهره میبرد. شما صاحب یک قلعه بودید و باید از آن در برابر تمامی تهدیدات (خواه داخلی و خواه خارجی) دفاع میکردید. مانند دیگر بازیهای استراتژی این زیرژانر، هرچیزی نیازمند یکسری پیشنیازها بود و بدویترین پیشنیاز برای شما، فراهم بودن غذا و نیروی کار بود. بازی از دو حالت دستی و مرحلهای بهره میبرد. در حالت دستی، خودتان دشمنان و متحدین خود را انتخاب میکردید و در یک نقشه به انتخاب خودتان بازی میکردید. در حالت مرحلهای، در نقشههایی با حریفهای ازپیش انتخابشده باید مبارزه میکردید.
هر قسمت از قلعه، ریشهای تاریخی داشت که آن را جذابتر می کرد. برای مثال نسخه Legends شخصیتهای اساطیری قرون وسطی را داشت و نسخه جنگ صلیبی نیز دو شخصیت «ریچارد شیردل»، و «صلاحالدین ایوبی» را در میان شخصیتهایش داشت. مبارزه در رکاب ریچارد و یا صلاحالدین و دریافت پیام از سوی آنها حسی فراموشنشدنی داشت.
بازی قلعه به علت دارا بودن حالت LAN و اتصال چند بازیباز به یکدیگر، به شدت در گیمنتهای ایرانی محبوب بود. بسیاری از دوستان دور یکدیگر جمع میشدند تا بتوانند ساعتهای متمادی با یکدیگر قلعه بازی و زورآزمایی کنند. در سوی دیگر چهره خانوادهدوستانه این بازی و دوبلهاش بود که میان ایرانیان بسیار محبوبش کرد، در حدی که والدین نیز در این بازی مشارکت میکردند و یا حداقل با آن آشنا بودند.
ناگفته نماند که سیستم گیمپلی ساده این بازی یکی دیگر از دلایلی بود که بسیار محبوبش میکرد. متاسفانه سری بازی قلعه بازارش آنطور که قبلترها داغ بود، دیگر نیست. هرچند که استودیو Firefly بسیار میکوشد تا آن را روی پلتفرمهای امروزیتر احیاء کند، اما با مانعی بزرگ روبروست: بازیهای استراتژیک آنلاینی که خود از قلعه الهام گرفتهاند و حالا مانعش شدهاند.
همچنین بخوانید:قلعه ای که ویران شد | نقد و بررسی Stronghold Crusader 2
تصویر منوی اصلی بازی که نشان میدهد بازی در زمان خودش گرافیک مناسبی داشته
سری بازی هیتمن همیشه نقطه بازگشتی بسیار نوستالژیک و رترو برای بازیبازان بوده است؛ علیالخصوص نسخههای اولش. در بازی Hitman: Contracts گیمر با نوعی ریبوت تازهتر و بازسازیشده با مراحل نسخه اول مواجه میشد که حس و حال همان نسخه اول بازی هیتمن را میداد؛ با این تفاوت که هستهی گیمپلی تغییر یافته بود.
دیگر مامور ۴۷ مثل سابق نمیتوانست تنها با یک لباس عوض کردن، از میان خیل عظیمی از دشمنان بگذرد و هیچکس هم متوجهاش نشود، بلکه حالا اگر زیاد مشکوک رفتار میکردید یا دور و بر دشمنان یا سایر NPCها پرسه میزدید، آنها متوجه نفوذی بودنتان میشدند و حمله کرده و یا دیگران را خبر میکردند. جالب اینجاست که فقط انسانها در این نسخه برای مامور ۴۷ دردسر نمیشدند، بلکه در یکی از مراحل بازی، حتی سر و صدای زیاد از حد شما اسبهای طویله را میترساند و ممکن بود شر بزرگی برایتان به پا کند!
در بازی هیتمن: قراردادها(Hitman: Contracts) نیز نکات جالبی بود، برای مثال پیداکردن و دیدن روح در آینه مرحله هتل چیزی بود که بسیاری از گیمرها مدتهادنبال آن گشتند و تا حدودی حتی ترسناک نیز بود. گذشته از آن این نسخه از صداگذاری به شدت خوبی بهره میبرد و صدای اسلحهها به شدت دلچسب و واقعگرایانه بودند. بعضی از مراحل نیز مثل مرحله اول بازی، دست بازیباز را در اتمام باز میگذاشتند و چند راه خروج متفاوت پیش پایتان میگذاشتند.
نکته حائذ اهمیت دیگر این بود که، چون بعضی از مراحل بازی بازسازی قسمت اول بودند، دیگر آن تکنیکهای قدیمی رویشان جواب نمی داد. برای مثال دیگر به راحتی و با استفاده از آسانسور نمی توانستید بالای پشتی بامی بروید و رئیس یک گروه نظامی چینی را ترور کنید، بلکه باید دنبال راههای تازه میگشتید. به هر حال، سری بازی هیتمن با تمام فراز و نشیبهایش هنوز زنده است و نفس میکشد، و هنوز مثل همان ایام قدیم بازیبازان سرتاسر جهان را برای یافتن راههای خلاقانه برای کشتن اهداف بخت برگشته، به چالش میکشد!
در بخش اخبار بخوانید: نسخه فیزیکی بازی Hitman: World of Assassination برای PS5 منتشر میشود
یکی از دلایلی که در این لیست به سری بازی ندای وظیفه(Call of Duty) نپرداختم، وجود سری بازی مدال افتخار(Medal of Honor) بود. بنظرم بهتر رسید بهجای اینکه یک بازی تاثیرپذیرفته از سری بازی مدال افتخار را بررسی کنیم، ریشه و کنهه این تاثیر را بیابیم و بررسی کنیم. ریشه ای که خاطرات بسیاری از ما با مراحلش روی کنسول پلیاستیشن (۱) گره خورده است.
بازی مدال افتخار اثر بسیار بزرگی بود. تکیه به سرمایهای کلان داشت و نامهای بسیار سنگینی همچون «استیون اسپیلبرگ»، کارگردان شهیر سینما را یدک میکشید. حتی در بعضی از مصاحبهها اسپیلبرگ گفته بود که در نظر دارد این بازی به نوعی ادامهی اثر خود او یعنی، فیلم «نجات سرباز رایان» باشد. همه اینها بسیار انتظار را از بازی مدال افتخار بالا میبرد.
بازی مدال افتخار، از جذابیتهای خاصی بهره میبرد. برای مثال سازندگان با توجه به محدودیت سختافزاری کنسول پلیاستیشن به سمت صحنههای شلوغ درگیری جنگ نرفته بودند؛ بلکه اکثریت مراحل را به سمت و سوی مخفیکاری یا جاسوسی برده بودند. البته که در اوج هوشمندی نیز اکشن و تحرک بازی را در روشهای دیگری جبران میکردند. برای مثال، آن مرحله جذاب که باید به قلب نازیها نفوذ میکردید و هر از گاهی پاسپورت جعلیتان را نشان میدادید، فراموشناشدنی است. جالب اینجاست که این مرحله در بازی مدال افتخار ۲ نیز تکرار شد و این بار در نقش یک عکاس باید به جاسوسی میپرداختید.
با در نظر گرفتن اینکه بازی مدال افتخار از اولین بازیهای سبک شوتر اول شخص بر روی کنسول بود، از کنترل ساده و به نسبت آسانی نیز بهره میبرد. مراحل نیز خطی و سرراست بودند؛ یا باید مدارک خاصی را مییافتید، و یا در مراحلی نظیر مرحله آخر، باید فرار میکردید و تعداد زیادی از دشمنان را از پا درمیآوردید.
مراحل نخستین بازی مدال افتخار در شب میگذشت و من نیز کودک بودم و ترسو، تا سنین بزرگسالی این نسخه را تجربه نکردم. اما کاملا به خاطر دارم که دیگر بچههای فامیل چه هیجان و شعفی را حین این بازی تجربه میکردند؛ وقتی که می توانستند دشمنی را بزنند و شاهد این باشند که کلاه خود دشمن از روی سرش پرتاب میشود.
این بود معرفی بازی های ویدیویی قدیمی معروف؛ شما همراهان همیشگی وبسایت دنیای بازی کدام ویدیوگیم های قدیمی معروف را برای اضافه شدن به این فهرست پیشنهاد میدهید؟